- محمود طياري - http://tayari.ir -

عجیب است!

عجیب است!

نمی دانم این عشق
از کجا سر درآورد
عجیب است!

تمام غم و غصه های مرا
از دلم بْرد
عجیب است!

چو شیری که گیرد
یکی برّه آهو به خیزی
بِدّرّد گلو

به جنگل بَرَد،
باز گوشه بنشاندش خورد،
عجیب است!

نه با چنگ و دندان
که با یالِ ابریشمین اش
به هنگام

مرا نیز او، سرانجام،
به غرّش درآورد،
عجیب است !

ندیده است مرا کس،
چنین زار،
بی درد و درمان

چو شیری ز مادر،
هماره مرا گر، نیازَرد
عجیب است!

نه چنگال تیزی،
نه جستی، نه خیزی،
توگویی به رویا

مرا او ، به مثل همیشه ،
به سینه بیفشرد؛
عجیب است!

چنین لُعبتی کس
نبیند بخواب،
هر از گاه بی تاب

به راهش سزد زنده ماند،
بمرد و نمُرد،
عجیب است!ّ

دل شیر باید
نه چنگال تیزش در عشق،
عجب گو مدار

یکی بره آهو،
دلی بُرد و بر من سپرد،
عجیب است!

محمود طیاری
رشت .اردیبهشت -۱۳۹۹