- محمود طياري - http://tayari.ir -

کارگردان به روز باشد، بازیگر جهانی نو می آفریند!

محمود طیاری
کارگردان به روز باشد، بازیگر جهانی نو می‌آفریند.

مدت زمانی بود به انبوهِ نقش‌آفرینانِ صحنه‌ی تئاتر، نگاهِ تحسین‌آمیز، آمیخته با حیرت داشتم. کیانند این جانمایگانِ نا‌آرام، که با دمیدنِ روحِ آن دیگرْنقش‌‌‌‌‌ْباختگان، زنده یا مرده، در کالبدِ خاکی‌ی خود، به هزاره‌ی تاریخ می‌روند و دگرگونهْ‌ آدمی می‌آفرینند، که بی‌گریز از آنچه ما در قضاوت خود داریم، خدشه‌ای بر کردار خود، یا ماندگاری‌ ِجلیلِ نام‌شان، در آینه‌ی زمانِ نیامده، بینند.
سالیان دراز، در عبورِ بی‌وقفه از تونلِ هفت‌بندِ زمان که نه، هزار‌توی پستو ها و دهلیز‌ها و دالانه های نوعِِ هارونی و قجریِ تالارِ مدورِ تئاتر شهر، عکسْ یادگار‌یهای قاب‌گرفته از اجراهای گونه‌گون، از نشانه‌گذارانِِ شأن و حیثیت آدمی، که جز به زبان زنده‌ی تئاتر، اعتبار و قابلیتِ بیانی ندارند؛ در آ‌ینه‌ی هشتْ بهشتِ سکوت، با ُمهرِ خاموشِ تاریخ، به دیوار آویخته، هرباره  تحسین مرا، در حالتی نوستالژیک برانگیخته است.
کیانند این اَبَر نقش‌آفرینان، نوشیده جام هستی‌ی دوباره، از دستِ بزرگْ صحنه پردازانِ تئاتر، که به طلسمِ سکوتِ تاریخی‌ و تراژیکِ خود گرفتار آمده، اما همچنان افتخار نام کاشفانِ جهانِ نقش و قرینهْ سازِ انسان، از سوفکل تا شکسپیر و لورکا، تا پوشکین و لرمانتوف و چخوف و گوگول، با آنچه که به سِحر و افسون با پر ِطاووس گویا به نوشته آمده را، پشتوانه‌ی نام خود دارند؟
این پرنیانْ‌نشینِ خیال، عجبا که دیشب ، به دامِ لولی‌وشان و ماردوشان بازیگر، با دستی به پرِ شالِ ‌کمر، که نردِ زبان در شاهنامه می‌باخته‌اند؛ در «مجلسِ برادر‌کُشی» سیروس همتی، که دست کمی از یک نمایشِ آشنا و خاکی و زنده نداشت، افتاد! تو گویی «بهار» به هیئتِ دماوند، با زبانه‌ی آتشی سرکش، مُشت دیگری حواله‌ی سینه‌ی آسمان ، با اعتراض به تقدیری نانوشته دارد! این مجلس را چند تن، با اعجاز زبانِ میراثی‌ی بی‌گزند از باد و باران ما ، به صولت و شعبده، در «کارگاه نمایش» برپا داشته‌اند؛ و بی‌شباهت به قیامتی مذابِ آتش نبود. چند ُگرد‌آفرید، از تبار زال و رودابه، ناباورانه نفس را در سینه بر حاضران حبس کرده، و پرده ای از خون ، راه بر چشم بسته ، و با شبیه سازی و زخمه به ساز و آوازِ حُزن،  ترازوی عدالت را ، خلافِ جهت و قانونِ نا نوشته‌ی طبعِ وحشی‌ی انسانِ آزمند، شکسته‌اند.
و این همه، به مدد سیروس همتی، با باری گران از تجربه و کارگردانی در خفا و آشنا به حرفه‌ی خود، و بازیگرانی هوش‌بر، یک دست و خلاق، از جمله مجید رحمتی با یک گلدسته صدایِ کاشته در گلو، و چهار یک از بازی‌آفرینانِ زن: شیرین امامی، فاطمه حیدری فر، مرجان صادقی و ساقی عقیلی، به نویسندگیِ تقی همتی‌نیا، و هنرآفرینیِ محمد بخشی زاده و محسن میرزا علی و طراحی صحنه و لباس‌: شهرام کرمی و لیلا نوری و دیگر عوامل صحنه و مدیریتِ بازی و نور و آوا و موسیقی، با آنچنان فرهیختگی و برانگیختگی به کار و بازی آمدند، که من به سهم خود، از عطرِ «چو ایران مباشد، تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد،» لبریز و سرشار؛ با همه‌ی کج ُخلقی، که با محوریتِ نمایش ، با بیش از پنجاه سال کار و بیشترین ‌اثر نمایشی – تألیفی، دارم، خود را شیفته‌ی آن ساختمان مدور، با یادگار‌های مدهوش‌کننده‌ی آثار اجرایی، در دالانه‌های اساطیری آن، نقش بردیوار، با غبار نشسته بر آن، و دعاگوی بانیانِ این مرکز و میراثِ عظیم تئاتریِ آن می‌بینم.
باشد که جهان‌ِ نمایش، از نو‌آفرینی‌های سیروس همتی و آن دیگر کارگردانان – که به‌روز اند و دیگریارانِ ‌با‌زیگر،- با مجالسی که به زبان حماسه و تعزیت، اما در جهت کشفِ ‌شأن و جایگاه آدمی برپا می‌دارند- همچنان به دغدغه‌های انسان امروز پرداخته، و ابعاد شکوهمندِ روح و ازلیتِ تقدیس‌شده‌ی آد‌می، بیش از پیش فرصت تجلی یابد.تهران /یکم شهریور ۱۳۸۸

۱۳۸۸