بچه های پشت مسجد!
سوگمانِ اکبر رادی
“اکبر رادی” باورش نمیشد منهم بچهی پشتِ”مسجد ملا علی محمد”م؛
انگار تمام این افتخار را برای خودش میخواست!
می گفت:” پس چرا ما، آن سالها، توی بازیهایمان، نمیدیدیمت؟
نه خربیست(۱) ، نه ماچلوس(۲)، نه هشتک(۳)
و نه لبِ گود!(۴)”
و نگاه پرسندهاش، مرا تا کنار ِبازی های نکردهام می ُبرد:
تا پشت یک مدرسهی شبانه روزی
تا لباس متحدالشکل ِشاهپوری
و کلاه کاسکت
تا خوابگاه، تا ناهارخوری، تا نمازخانه
تا صف طویل خاکستری
تا سالهای سی و دو ، و رژه در بازار شام، با طبل و قرهنی
تا گریهی زنهای روضه، به یاد دو طفلان مسلم
تا کلاس پنجم ابتدایی
و نه فقط بیشتر از طولِ یک سال تحصیلی…
–
شاید دنبال دری بود که هیچ وقت به روی آدختر، (۵)خدمهی خانهشان، باز نشد
و آن یک کاسه آش نذری ،
که متبرک به سر پنجه ی حضرت فاطمه بود و بر خلاف میلش،
بر سفرهی بی دعایمان نیامد.
رحمت خدا بر مادرانمان، که بهشت، زیر پایشان است
و آب چشمشان از پیش، بر آتش جهنم، خاموشیِ ابدی ارزانی داشته!
حال ما بر یک سفره نشستهایم
و نعمت ِخدا را
باردار ِزبانمان کردهایم!
–
بزرگا، اکبر!
من به پشتیی آن مسجد، پیش از تو ، پا بر خشت نهاده ؛ بیگار ِ زندگی گفتهام
تو اما پیش از من ، تاج خار، بر سر
آستان ِیار بوسیدهای
مرا تدبیر از توست ،
اما تقصیر نه!
ما خود را بیدار داشته ایم، تا خفتگان،
با چشمان ما به تماشای ِنمایش خود بنشینند!
–
تو آفریدهای،
آن اذان را، صبح علیالطلوع ، از گلدستهی گلویت
و سر برآوردهای، با سوسوی ستارگان
از هزاران “روزنه آبی” پیش از “افولِ” خود.
–
رادی جان، آن پنبه را از میان دو شاخهی پشت عینکت بردار
و قرمزیِ دماغت را کمی بمال
یک بار نزدیک بود ترا، جای “سیزیف” بگیرم
با سنگ نبشتهای بر پشت!
بس که پشت میزت نشستهای و نوشتهای
درست مثل خودم:
” آه ، این صورت پنبه کاری شده ،
مال کدام بخش، از نمایشنامه ات، بی سهم ِاجرا ست!؟”
–
سفره برای هردومان پهن است
حسرتِ نشستن به روی زمین را داشتی
این هم پیژامه
من به احترام تو با شلوار مینشینم
بگذار خط اطوی شلوارم بشکند
فدای سرت!-:
” راستی ، این دو پدر خوانده ،
در بازیِ زبانیی من و تو،
حالا دیگر مدتی است پدربزرگ شدهاند.
آن که ترا به یاد نمیآورد
از پلِ فراموشیی من میگذرد:
“رادیجان، نمیر!
مرکز هنرهای نمایشی بی پدر (۶) میشود!”
محمود طیاری
——
(۱)- خر بیست:- یک بازی است – چند نفر سوار یکی میشوند و تا بیست میشمارند. معمولآ”یکی میافتد و میسوزند!
(۲)- ماچلوس:- با کشیدن چند خط روی زمین و خانه سازی؛ یک پا – دو پا می پرند.
(۳)- هشتک:-( بازی قمار در قدیم) چالهای میکنند و هشت گردو را هم زمان و با فاصله برای جاسازی در آن، نشانه میروند.
(۴) – لبْ گود:( بازی قمار– قدیم) زمین را در حجمِ چند سکه گود میکنند و سکه ها را با فاصله …
(۵)- آ دختر، دخترِآقا : از خدمه ( به نقل از یادداشتها ) در خانهی پدری زنده یاد اکبر رادی.)
(۶)- رئیس مرکز هنرهای نمایشی:” اکبر رادی پدر ما بود، ُمرد!“مطبوعات.