دلِ پاییزیام را آفتابی
اگر از جنسِ آتش،
یا که آبی!
–
من این سرگشتگیها از تو دارم
تو در ُخمخانهی شعرم ،
شرابی …
–
تو، نی!
من نایِ آتش بانگِ کوهی
نمی آییبه چشمم، مثل خوابی!
تابستان ۷۴
دلِ پاییزیام را آفتابی
اگر از جنسِ آتش،
یا که آبی!
–
من این سرگشتگیها از تو دارم
تو در ُخمخانهی شعرم ،
شرابی …
–
تو، نی!
من نایِ آتش بانگِ کوهی
نمی آییبه چشمم، مثل خوابی!
تابستان ۷۴