مهمانی خورشید
–ا???
آخر چهحاجت است، گره در کار میکنی
دلبر به بر گرفتهای و، انکار میکنی
آن غنچه را که باز بچیدی ز باغ عشق
خود را چنین پای گلی خار میکنی!
گیرم گلی ز شاخسارِ باغ چیدهای
آن باغ را سگیست، تواش هم هار میکنی!
گر در بهارِ عمر، گلِ رویی بچیدهای
پاییز، مرغ عشق به سرِ دار میکنی!
رخسارِ یار آتش بی دود ست و، واقفا
گر آن به پا کنی، چشم خود آزار میکنی!
پیرانه سر، چو قدح کردی خالی از میِ ناب
با پای عشق، رو به خانهِ خمّار میکنی
پای وفا ی یار، چو میان آیدت، خوشا…
خورشید را مهمان به شب تار میکنی!
شبهای مهتابیِ تو، صبح میشود اگر
خود را برای یار، محرم اسرار میکنی!
–
ا???
محمود طیاری
رشت. ۲۸ مهر ۹۶
———————
شاهد:?
وصف رخساره خورشید زخفاش مپرس
که دراین آینه صاحب نظران حیرانند!
حافظ.
?