سپاهِ روم
بی قراریهای من، گیرم قراری میشود
بخت من بیدار و با او هم، کناری میشود
گر بدست نآورده باشم از تو آن دلگوشه را
روزگارم بدتر از شبهای تاری میشود
رخنه در من، ناوکِ مژگان، سپاه روم را
درمصافِ عقل و دینم، کارزاری میشود!
من برون از خود شدم، شاید به دست آرم دلی
کس نگفت آهووشی از من فراری میشود!
در گذر، گاهان که بر من آفتابی میشوی
“داروکْ برسینه کوبان”، اشک جاری میشود! (۱)
خاطرِ کس جز تو بر من، دل گشای راز نیست
راز بر دلْ مُرده، گویی، سوگواری میشود!
های و هوی عشق، کارِ کفتران ِچاهی است
“خشک آید کِشتگاه”م، شوره زاری میشود! (۲)
محمود طیاری
رشت . خرداد. ۹۷
—— (۱و ۲)-: خشک آمد ، کشتگاهِ من / در جوار کِشت همسایه .گرچه می گویند می گریند، روی ساحل نزدیک. سوگواران، درمیان سوگواران.
“قاصد روزان ابری، داروک! کی می رسد باران؟ “/ – نیمای بزرگ