آذر ۱۶

یک گفتگوی تئاتری، با محمود طیاری پیشکسوت تئاتر ایران روزنامه همشهری :۱۵ بهمن ۷۹

اشاره

گفتگوی زیر حاصل نشستی کوتاه با محمود طیاری نمایشنامه نویس و پیشکسوت تئاتر ایران است که عمده آن به بررسی آثار مهم نوشتاری وی درحوزه نمایش اختصاص یافته است. نمایش های طیاری ساختاری بومی دارند با زبان و نثری که فخامت و سلامت از آن می بارد و یاد آور نثرهای متون کهن ایرانی است .در این زمینه می توان گفت که نثر آثار وی به نثر بیضایی پهلو می زند . بازی های زبانی وی در گفت وگوهای نمایش هایش و نیز ساختار دراماتیک آثار که از افت و خیز های مناسبی بهره می برد ، از ویژگی های نمایش های طیاری است. طیاری در این گفتگو نیز نتوانسته خود را از چالش های زبانی و آرایه های نثرش رهایی بخشد و علیرغم اصرار ما بر ساده گویی ، وی بخش هایی از گفته هایش را در لفافه ای از طنز و مطایبه پیچانده است ، اگرچه این پیچیدگی برای اهالی تئاتر که سال ها است نمایش های وی را می خوانندبسیار آشنا است.

آقای طیاری به عنوان اولین سئوال بفرمائید: از چه وقت نمایشنامه نویسی را شروع کرده و اشراف شما به این قضایا، از کی و کجاست؟ چه اجراهایی داشته اید؟

طیاری: سابقه نوشتاری من ، اعم از تئاتر و شعر و داستان کوتاه ، به پایان دهه سی و آغاز دهه چهل می رسد.نزدیک به ده نمایشنامه بلند و بیشتر از آن ، نمایش تک پرده دارم . دو نمایش تک پرده من ، تاریخ اسفند سال ۱۳۳۹را پای خود دارد، که در کتابم خانه فلزی ، چاپ پائیز ۱۳۴۱ آمده. گلبانگ هم در چهار پرده ،به سال ۱۳۴۰ نوشته شده است  . به طور پراکنده اجراهایی نیز داشته ام : گلبانگ در سال ۱۳۵۰ ، پس از اجرا ، به کارگردانی امیر ثابت، هنرمند ارزنده تئاتر گیلان در رشت ، تا جشنواره یزد نیز رفته است.

نمایشی کوتاه از من ، با عنوان “پیامبر” ، در سال چهل وپنج ، وسیله گروه آتوسا ، به کارگردانی انوش نصر و ابراهیم ضمیر و بازی زنده یاد احمد بدرطالعی ، به همراه این دو ، در رشت و فومن ، به اجرا در آمده است.
نمایش “ گوسفند دوخان ” به کارگردانی حاج علی عسگری و اخیراً نمایش “ پس گل من کو ” در جشنواره تئاتر گیلان ، به کارگردانی صادق حسنی ، اجرا شده است. کارهای اجرایی زیادی در تهران دیده ام ، از “روزنه آبی ”رادی ، به کارگردانی “آربی آوانسیان ” تا “افول” ، کار علی نصیریان ، از “ غروب در دیاری غریب ”و “ پهلوان اکبر می میرد” کار عباس جوانمرد، تا “ چوب بدست های ورزیل ” به کارگردانی جعفر والی ، از “ شش شخصیت در جستجوی نویسنده ” -با بازی بانوی شعر ایران فروغ فرخزاد -، به کارگردانی خانم پری صابری، که روانشناسی صحنه اش آنوقت ها حرف نداشت و هنوز درگیر پاشنه آشیل شهرداری ، که رویکردی عارفانه به لحاظ تأمین اعتبار فرهنگی دارد ، نشده بود. کارهای زیادی هم در تماشاخانه گیلان – رشت ، دوره مرحوم “ میلانی ” ، که به لحاظ ژنریک ، همتای “تفکری” خودمان در تهران بود ؛– که عبدی با بازی نرم و حس آمیزی های زیر پوستی اش ، پروسه ی حضور آنان را ، شکل کاملا آبرومندانه تری بخشید ؛– و بازی تحصنی و تسلیمی و طاهباز و نوزاد و بهبود و زنده یاد“نینا” ، از “آرشین مالالان ”تا “ سلمانی شهر سویل ” و “خسیس ”مولیر و در مایه های خودمان“ لیلی و مجنون ” و “ مشهدی عباد” دیده ام . دو دوره در رشت ، و یک دوره به سال ۱۳۷۲در تهران ،عضو هیئت داوران جشنواره تئاتر در تهران بوده ام ؛ با این همه باید بگویم برش و درک هنری ، حرف اول را در هر مقوله هنری می زند و جز این ، کسی سکه ای به ته چاه بی نیاز تئاتر نمی اندازد!

نگاه شما ، بدون اشراف به دوره های بعدی ، نمی تواند کامل باشد. آیا در سال های بعد از انقلاب نیز پی گیر تئاتر بوده اید؟ چه ویژگی هایی آن را با آنچه از پیش بوده ، متمایز می کند؟

طیاری : در هر جا و زمان ، در مقوله احیای هنر ، همیشه کسانی بوده اند که رختی به بلندای قامت خود، برای آن دوخته اند. دوره آقای علی منتظری را به خاطر بیاورید ؛ انتشار بی وقفه متون نمایشی و اهتمام کارگردان ها در اجرای آثارتئاتری نو و سنگین ، و بیعتی را که پشت آن بود ! هادی مرزبان از اولین بست شکنان بود : با اجرای پله ای “پلکان” و ریسک پذیرتر در “ هملت با سالاد فصل ”و بالا پیچنده در “ آهسته با گل سرخ ” که رسوخ گر و پروسه نگر در متن انقلاب از دیدگاه نشانه شناسی “ رادی ” بود . بیان نظرگاه های دکتر قطب الدین صادقی در رسانه ها ، که نقد تئاتر را ( به استثنای نگرشی یک سویه در آثار رادی) با اصول پایه ای و موازین کاربردی در هنر پویا در آمیخت ؛ رویکردتئاتری بهرام بیضایی ، با انتشارمتون زیبا و ماندگار ، مثل “پرده خانه ” و “ مرگ یزدگرد ”و ادامه حضور سنگ شکن و چالش برانگیز اکبر رادی ، از “ آمیزقلمدون ” تا “ شب روی سنگفرش خیس” و “ باغ   شب نما”(که در آن از خود نیز پیشی می گیرد) تئاتر ملی ما را متمایز و به هویتی که از پیش بر آن دست یافته بود؛ نزدیک می کند.

از نمایش نامه بلندتان “ شیروانی در باد ” بگویید .گویا در سال ۶۹ آنرا نوشته اید. داستان کوتاهی هم با همین عنوان داریدکه تاریخ سال ۶۳ را پای خود دارد. تفاوت ، تمایز و ویژگی های این دو متن در چیست؟

– در این دو اثر، که به فاصله ۷ سال از هم کار شده ، دو زمان از مقاطع سنی و تجربی آدم ها ، بن مایه قصه و نمایشنامه می شود. قصه چیزی را در مایه فروپاشی نشان می دهد . اما نمایشنامه تأثیرات جنبی و عمل کننده آنرا بیان می کند. جنگ ، فضای غالب هر دو متن است. اما در نمایشنامه حالتی پس زمینه دارد. کودک در قصه فقط پنج سال دارد. در رؤیاست و با یک کودکستان تنهایی آواز می خواند و با یک اسب چوبی به دریا می زند و سوار قایق می شود . در موج پارو می زند و به جزیره ای زیبا می رسد. اما افسوس که از خواب می پرد!این، بخشی از سیم پیچی و تم قصه شیروانی در باد است . او هفت سال بعد، به ضرب این قلم ، در نمایشنامه شیروانی در باد ، پرداخت می شود.حالا بخشی از واقعیت را دریافته ، عوارض جنگ و فروپاشی را دیده ، و به دنبال تکه زمینی می گردد که زیر پایش سفت باشد. او در جستجوی تاریخ و یادمان های مادری خود است و نمی خواهد آنرا از این پس در جغرافیای درد جستجو کند. . دختر نیز در اینجا ، دانشجوی رشته تئاتر – سینما است . اما در قصه فاقد کاراکتر اجتماعی بوده و و تنها جنبه بلوغ او را به نحو اغراق آمیز و شاعرانه نمایانده ام.این دو اثر بهانه ای برای دورخیز و زمینه کاوشی است در تئوری “تئاتر و روان ” : بیان کننده ترکیب و حالات جنبی و فارغ شدن موضوعی و استیل کار یک نویسنده ، که جنبه های خلاقه و استتیکی بیان را می شناسد و ضرورت ها به موقع به کار می گیرد : بخشی از ساختمان قصه را بطور شاعرانه و مستقل پی ریختن و “زمان غیر مسطح ” را ، برای بعد ، در آن کار گذاشتن ، ویژگی داستان کوتاه شیروانی در باد است :
“ آسمان پر از ‘کپه های ابر، هوا مرطوب و در تدارک باران بود؛ پشت ابر ، آفتاب ، چون تاتاری با یک گاری ، و باری از تاریکی ، برفراز شهر می گذشت.”این داستان ، خمیر مایه هنگفتی دارد ، تا آنجا که من ، با آن ، آدم ها را بیرون از زمان ، در نمایشنامه پی می گیرم ؛ و برخوردی رمان گونه ، با آن می کنم .

مهمترین اثر نمایشی تان کدام است. آیا دلیلی هم برای برتری آن دارید؟

طیاری : – عروس زره پوش ! که یک تریلوژی است و انتشارات هاشمی آنرا درآورده ، و هنوز به چشم تنگ روزگار نیامده ! با سه عنوان : “ مارنقره ” ، “چل گیس خاتون ”، “ عروس زره پوش ” که در بافت ، بدنه، زیر ساخت و روکار های آن ، هیچ جور حرف معمولی ، که بشود آن را جایی شنید، یا در قوطی عطاری پیدا کرد ؛ کار نگذاشته ام : مثل عشق های مندرس ، یا معاملات ارزی! در این سه اثر،از چیزی حرف زده می شود که اگر از دست رفت ، دیگر نمی شود یافتش . مثل زیبایی و درک زخم و غربت :“ دلی که شور بزند ، قفلی است که هر کلیدی به آن نمی خورد .) یا به چیزی بها داده می شود که حریم و حرمت آن ازلی است. مثل جدایی : ( – هزار مادیان سرخ را ، به اسب سفیدی می دهم، که او را ، سواره، به خانه بیاورد ! –او خواهد آمد. –کی ؟ -امروز یا فردا.- امروز از آن توست و به فردا نیز اعتمادی نیست!” در این سه اثر از بالاترین ظرفیت های زبان استفاده شده : نظرم به همان اتفاقی است که باید ، در لحظه و موقعیت ، روی زبان بیفتد . اساس نظریه های نو و مدرن و پست مدرن بر این است و تخیلی ناب آن را یدک می کشد. خیلی از ادبای وطنی خیال می کنند اگر “زمان” را در “نوع های ادبی” بهم بریزند؛ و یا رابطه های نحوی را به نحوی کور کنند ؛ کارشان سکه است !اما به کار گیری “زمان ”بدون استفاده از بار، ظرفیت و قابلیت های هندسیِ “زبان”، ( که اندازه های آن ، در هزاره شعر و نثر پارسی ،به پشتوانه آمده ؛) ممکن نیست و آنچه یافته می شود، یاوه و گزافه است ؛ و این با تر و تازگی زبان امروز ، در منافات نیست. آن که از بار و کولاک زبان، چیزی نمی داند ؛ از “ آکسان ” ها نیز به موقع استفاده نمی کند . با زبان ترجمه ، رمان می نویسد. دیالوگ نمایشنامه ها را بلد نیست بشکند . نسخه دکتر مهدی فروغ ، ( یاد و احترامش بیش باد ) هنوز زیر بغلش است. و اما اندر باب ارزش متن ، این بس: که – ورسیون اول رمان “صد سال تنهایی ”، به بهای کرایه اتاق ، در گرو مدیر مسافرخانه ای در پاریس بود؛چون ، به قول زنده یاد “آل احمد” ، حضرت شان ، یعنی مارکز ، مثل ما ، هشتش گرو نه بود و نیز در باب چگونگیِ “شیرین کاشتن ” و “پس انداختنِ ” آن ، گویا و به نقل از نویسنده کلمبیایی آمده : “ سی سالی آن را توی ذهن و دستور کار خود داشته” است ؛ پس اگر تعزیرات کاری به لحاظ گرانفروشی به ما نداشته باشد؛ باید در باره “عروس زره پوش” بگویم : “سنگ صبور شکسته ام و بیش از پنجاه سال زیر دندان آسیاب ، به کار بزاق گیری و تدارک هضم آن بوده ام و هر بار فقط بخشی از آن را ، به خاطر لقمه گیری درشت و نیز به دلیل مخافت راه ، بالا آورده ام !
آیا می توانید به فشرده ترین شکل ، خط داستانی “مارنقره” را برای ما ترسیم کنید؟

طیاری : المیرا ، چیترا ، خاور ( دختران پیرخارکن ) در یک کلبه جنگلی ، که با برگ و گیاه ، آذین شده ؛زندگی می کنند.المیرا در آب های برکه ، ماری می بیند و “در حالی که تنها یک گل سرخ بین شان فاصله بوده ؛”مار به او عاشق می شود و به خواستگاری اش می آید. پدر و دو دیگر دخترانش ، از این وصلت ناراضی اند . اما المیرا تن به زناشویی با مار می دهدو مار ( که پوستی نرم و نقره و دهانی سحرآمیز ، با یک جنگل آواز های نخوانده دارد؛ ) در حجله ، به سرداری با گیسوان جنگلی انبوه ، ( که مسلح است و نشان از “نقره ” بر پشت و بر سینه دارد) بدل می شود؛ که با قیصر می ستیزد و با غلامان او درگیر است ؛ و این رازی است که المیرا با خود دارد. خواهر ها به بهانه همدردی با او می ستیزند ؛ اما او با “ آگاهی ” و “ رازدانی ” و هدایایی که از طرف “مارنقره : همسرش” برایشان آورده ؛ ( عصای نقره : که خالی از حکمت نیست ، از برای پدر) ؛ ( جعبه آرایش : که با آن باید خود را بیاراید . از برای خاور ) ؛ ( و کتاب گویا :که با آن باید خود را بسازد؛ و به گذشته و حال اشراف دارد و آینده را نیز می گوید ؛ از برای چیترا ) بر آنان پیشی می گیرد؛ و توطئه خاور ( که قدر ستیز نیز هست ) نقش بر آب می شود!

خط داستانی “چل گیس خاتون” چه؟

المیرا پس از چالشی با خواهران ، از مرحله “ آگاهی ” و “ رازدانی ” به مرحله “ روان پالایی”
می رسد. سردار ، مارنقره ( شوهر) که به دست “ دیوان ”گرفتار آمده ، در سردابه ای به چهل سنجاق طلسم شده ؛المیرا ، (که به چل گیس ، خاتون ، بانو ، زرینه موی ، تغییر نام داده ؛) در جستجوی طلسم و به کار شکستن آن است. او چهل شبانه روز ، ، به حالت جذبه ، و رقص و سماع ، هر شب سنجاقی از پیکره ی فرعونیِ سردار ، باز می کند.شب آخر ، یک سنجاق بیش نمانده ، تندیس خفته سردار ، به کنیز سیه چرده می سپارد و خود به حمام می رود تا تن شویه کند: ( که پاکی خراج هفت مملکت است و من به چرکابه خود بی مملکتم !)کنیز که آئین “ پاگشایی ” از خاتون یاد گرفته ، به حالت جذبه دروغین می رقصد و آن یک سنجاق نیز می گشاید. سردار ، عطسه ای می کند و بر می خیزد و به تعظیم ، کنیز جای خاتون می گیرد ؛ و او ، سوگلی حرم و بانوی قصر فیروزه می شود. در این نمایش نیز ، خاتون ، یا زرینه موی ، که کامله زنی است، عاقل و به چهل عقل آراسته : ( چهل عقل اگر می داشتم ، باز خرده عقل تو مرا کم ، حال که تو را دارم ، چه غم! )با صورتکی که به چهره می زند ، به کمک انگشتری خود ، توطئه کنیز بر سردار آشکار می کند ؛ اما چون دیر هنگام بر کنیز چیره شده ، سردار ، به سرزمین“ دیوان ”تبعید می شود و او به جستجوی عشق خود ، به آن سرزمین می رود!

و خط داستانیِ عروس زره پوش ؟

زرینه موی ( المیرا ، چل گیس ، بانو ، خاتون ، زن ، دختر ) در سرزمین دیوان ، و به جستجوی سردار ، ( مارنقره – شوهر) به رازی خوفناک وقوف می یابد: سردار ، بخشی از حافظه تاریخی خود را از دست داده ؛ با دیوان شکمباره ، به سازش رسیده ؛ لقمه از چپ و راست می گیرد : ( دیوزادی صاحب دیوان ، با دفتر و دستکی چند ، اما ایوان معرفتش بلند ) که در لحظه تاریخیِ وقوفِ به خود ، با دختر می گوید: ( چه معرفتی که غلام ، به خدمت دیوان واگذاشته ام ؛ تا خورده شود. ) او با پدر و مادری که هر دو دیو اند ؛ و قصدِ خوردن غلام و بعد عروس زره پوش خود ( خاتون ) می کنند ؛ و در شادخواری ها ، با سایه هایی بر دیوار،می رقصند و می خوانند : ( چون پخته و خام خورده باید؛ از آدمیان مرده باید! ) بانو را در سایه امن خود دارد! او ، در این خانه ، نقش یک “عروس مردنی” را باید بازی کند؛ تا گوشت تن خود به زیر دندان های تیز آنان نیاورده ؛ و خورده نشود! اما او : ( بانو ، خاتون ، زرینه موی ، المیرا ، دختر ) در چالشی دیگر ،به ستیز با سردار بر می خیزد و بر او ، و حافظه ی خفته اش ، می شورد ؛ و به بیدار چشمی او می نشیند و آنگاه که سردار ، شأن و جایگاه دوباره خود می یابد ؛ به یادمان غلام ( که برترین ، شأن و جایگاه را در این نمایش دارد) بر ترک اسب او می نشیند؛ و با هم به سوی آینده می تازند!

برای اجرای این تریلوژی چه تدارک دیده اید ؟

طیاری : – هیچ ! من به معاونت هنری وزیر ، پیشنهاد کرده ام این پروژه را در دستور کار “مرکز هنرهای نمایشی ”بگذارند ؛ اما ایشان هیچگونه دسترسی به کارگردان های خارجی مثل “ روبرتوچولی ”و “ پیتر بروک” ندارند و“کارگردان های اُناث و ذکور” ما هم ، در حال ریختنِ خاک قبر “اوفلیا” به سر “هاملت” با دست های خود اند!
تهران : شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۷۹

Print This Post Print This Post

آذر ۱۳

راه رفتن مور ، روی گوی بلور

محمود طیاری نویسنده ی نمایش‌نامه و داستان‌کوتاه و شاعر گیلانی ایران زمین است. او  نوزدهم اسفند ۱۳۱۷ در رشت به دنیا می‌آید. از سال ۱۳۳۴ به شعر، ۳۶ به نوشتن داستان‌کوتاه و در سال ۳۹ به نمایشنامه‌نویسی روی می‌آورد. اولین “مجموعه داستان” با دو نمایش تک پرده ، به نام “خانه فلزی- پاییز ۱۳۴۱″را در رشت منتشر می کند. از او کتاب های بسیاری در زمینه‌ی نمایشنامه ، شعر ، داستان کوتاه و آثاری در زمینه‌ی ادبیات‌کودک انتشار یافته است. پای حرف های خالق آفرینه های مانای ادبیات معاصر”طرح‌ها و کلاغ‌ها” می نشینیم.
گیلان امروز- ۷ دی ۱۳۸۱

علی رضا پنجه ای : آقای طیاری از آثار تازه تان در خصوص “ شعر ” و “ داستان ” بگویید.
طیاری : “ کولی و ماه ” نام آخرین و تازه ترین مجموعه ی شعرهای من در فاصله سال های ۷۴ به بعد است ، که برای چاپ آماده شده ؛ و حس و زاویه دید و نگاه ویژه ای دارد و هفت سالی روی آن‌ کارشده و تا آنجا که راه می‌داد، تراش‌خورده و به گزینیِ واژه ها، به راه رفتنِ مورچه ، روی یک گوی‌بلور می‌ماند:کلمه از هر طرف که برود به خودش می رسد. جنسِ زبان کریستال است : نه‌کرباس ، که خیلی ها به کمر ، یا بند‌ناف شان می بندند! کار چند داستان کوتاه را هم ، با تقطیعِ بخشی از “رمان سینما ” به آخر رسانده ام. مثل“ تراس کافه ژاله ” یا “ تاریخِ آجریِ کنگره ” یا “ بازداشت نظامی” و“گل پری جون” و غیره . که بعضی‌هاش چاپ شده و بعضی نه ! که لابد می شود و می خوانید . انشاء اله !
نشر گیلکان هم در تدارک چاپ مجموعه داستانهای گیلکی من است که اگر عنوان را تغییر ندهند :” تی دستا مرا فادن” خواهد بود! از جمله چیزهای آماده برای چاپ ، مجموعه شعرهای گیلکی من با عنوان “ ئی موشته سرخِ آلوچه ” است. که ناشری باید آن را خوابنما بشود ! بختِ نشر “گیلکان” را اما ، بلند نمی بینم! کار آماده‌ی بعد‌ی ، مجموعه‌ی“ گفتگوها و نقد و نظر” هایِ من ، در طول چهار دهه است ، که یکی دو ناشر در تهران در حال زدنِ “ پیچا لاس ” با آن هستند؛ و بماناد! دو کتاب هم در زمینه ی شعر و داستان برای کودکان دارم با دو عنوان “سایه ی ‌بابا مال من” و“ آفتاب و مورچه ” که تاکنون به هیچ نتابنده ناشری نشانش نداده ام و کسی هم خیالِ پیشنهادِ چاپیدن آن را به ما نمی‌دهد ! –
پنجه ای : از شما داستانهای‌گیلکی زیادی در مجله “گیله وا” دیده ایم ، آیا شما در هنگام آفرینش داستانی ، گیلکی می اندیشید و کلمات گیلکی به ذهن تان خطور می کند و یا فارسی ، که بعد به گیلکی برگردانده می شود . چون در شق دوم ، شما نویسنده ای خواهید بود که فارسی می‌نویسد و آثار خود را ترجمه می کند ؟ ادامه مطلب

Print This Post Print This Post

مهر ۲۹

پشت صحنه ی رمان سینما ( گفت و گویی با محمود طیاری، نویسنده رمان سینما، چاپ شده در کتاب هفته شماره ۲۵۳ تاریخ شنبه ۲۵ تیر ماه )

به راه خودم می روم

محمود طیاری، پنج مجموعه داستان، سه مجموعه شعر، هشت نمایشنامه بلند و دوازده نمایش تک پرده، در کتابی به نام (پس گل من کو؟ از انتشارات میر کسری) و آثاری نیز در زمینه ادبیات کودک و شعر و داستان گیلکی دارد و سابقه خلق این آثار، به اواخر دهه سی (۱۳۳۸) می رسد که با انتشار اولین مجموعه داستان های کوتاه او با عنوان خانه فلزی در پاییز ۱۳۴۱ عینیت پیدا می کند.
“قهرمان تا نویسنده” مجموعه ای در نقد و نظر و (چهار دهه) گفت و گو آماده چاپ است و قریبا به ناشر سپرده می شود.
“کولی و ماه” مجموعه تازه ترین شعر های او بعد از دو مجموعه شعر “نارنجستان” و “همیشه برفی” از جمله آثار در دست چاپ این نویسنده شمالی است.
لازم به یادآوری است “آن سال برفی” (مجموعه ۲۰ داستان نو) از انتشارات روزبهان، “عروس زره پوش” (مجموعه سه نمایشنامه، تریلوژی) از انتشارات هاشمی تهران و “رمان سینما” از نشر قطره است.
محمود طیاری علاوه بر این رمان با دو اثر جدید به نام های “ئی موشته سرخ آلوچه ” و ” پیله برفی سال” در نمایشگاه بین المللی کتاب اردیبهشت ۱۳۸۳ حضور داشته است.
به بهانه انتشار ” رمان سینما” که به باور ما و عقیده نویسنده از مهمترین آثار منتشر شده اوست، گفتگوی کوتاهی با محمود طیاری انجام شده که می خوانید.

فاصله نوشتاری و طول و عرض چاپ “رمان سینما ”، به چه زمان می رسد؟
دو سالی بست نشستم و کتاب “رمان سینما ”در پاییز۸۳ به آخر رسید، نفس اما هنوز باقی است. ممدِ حیات، ای! اما مفرح ذات، نه!
ادامه مطلب

Print This Post Print This Post

مهر ۲۹


اشاره : گفتگوی زیر حاصل نشستی کوتاه با محمود طیاری نمایشنامه نویس و پیشکسوت تئاتر ایران است که عمده آن به بررسی آثار مهم نوشتاری وی درحوزه نمایش اختصاص یافته است. نمایش های طیاری ساختاری بومی دارند با زبان و نثری که فخامت و سلامت از آن می بارد و یاد آور نثرهای متون کهن ایرانی است .در این زمینه می توان گفت که نثر آثار وی
به نثر بیضایی پهلو می زند . بازی های زبانی وی در گفت وگوهای نمایش هایش و نیز ساختار دراماتیک آثار که از افت و خیز های مناسبی بهره می برد ، از ویژگی های نمایش های طیاری است. طیاری در این گفتگو نیز نتوانسته خود را از چالش های زبانی و آرایه های نثرش رهایی بخشد و علیرغم اصرار ما بر ساده گویی ، وی بخش هایی از گفته هایش را در لفافه ای از طنز و مطایبه پیچانده است ، اگرچه این پیچیدگی برای اهالی تئاتر که سال ها است نمایش های وی را می خوانندبسیار آشنا است.

گفتگوی :
سید ابوالحسن مختاباد با محمود طیاری

ادامه مطلب

Print This Post Print This Post