دل آشنا
آن آشنا ببین، که چه بیگانه میرود
ما را رها به حال خود از خانه میرود
او بی صدایِ پای به هرجا که میرود
دلْ آشنای ما ست که دزدانه میرود
مرغ دلم به پرپر است و، کس بی خبر از او
دامی به پیش روی و، پی ِدانه میرود
ما را که دل به نیازست، خاطرش به اِعزاز۱
آخر عزیز کیست، که دُردانه میرود!
هرگز مباد بشنوم این راز، از او مگوی
با هرکه میرود، خوش و مستانه میرود!
دل گرچه در تلاطم و آخر چشمم به ماتم است
فرزانه این عجب، پیِ دیوانه میرود!
خاری به پای ُگل نرود در حریم باغ
بر گِرد شمع نیز، که پروانه میرود
معشوق هرکجا که رود، دل به راه اوست
بیراه مرغ عشق، کی از لانه میرود؟
محمود طیاری
رشت – مهر ۹۶
۱ ) عزیز دُردانه: برگزیده، مطلوب، محبوب
۲) اِعزاز : پاس، حرمت، گرامی و عزیز داشتن.
شاهد:—————?
۱)- وه که دیوانگی ِعشق، ترا / عقل ِ پُرحیله ، چه ِاعزاز کند.
عطار نیشابوری