کاروان
صلهی شعر مرا شوخ نگاری باید
شب تاری به سر و، دست به کاری باید
یا به بر، آن که مرا با لب عناب بسوخت
یا به سر، بار دگر چوبهی داری باید!
یا زخاطر ببرد، عطرِ به جان بیخته را
یا به یاد آورَدم، قول و قراری باید
عشق را اهل نظر، از چه به بازی گیرند؟
در سراپرده اگر چشمِ خماری باید!
عشق نردی ست که جز دل نشود باخت در آن
مرد را مرتبت آن به که قماری باید!
عاشقی فرصت جان ست، تو جانان که ای؟
دار، فانی ست، خوش آن را، که یاری باید!
کس به جان آمدنم کاش نمیدید، که گفت:
کاروان رفت و ز پی، گرد و غباری باید!
محمود طیاری
رشت نهم بهمن ۹۶
?♀️بیخته : غربال شده. (گندم) عطر به جان آمیخته. ممزوج شده. (۱) در پایان با رفرنس ۱)