اردیبهشت ۲۳


آدم و حوا

مست از چه هست دل به تمنا نمی‌رود
آدم بهشت را بخاطر حوا نمی‌رود!
ما یک نظر که بیش دیده به منّت نداشتیم
تاوان یک نگاه، که سر از پا نمی‌رود!
دل در مصافِ جمع‌ِ قزلباشِ (۱) چشم او
تنها قسم خورده، به هیچ جا نمی‌رود!
هر شعله در سیاهی چشمش آتشی‌ست
سوگِ سیاوشی‌ست که بی‌ما نمی‌رود (۲)
ما راهِ رفته را به جوانی سپرده‌ایم
بی او به هر کجا که به مأوا نمی‌رود.
خاموشی‌ام به غُل غُلِ خُمخانه رفته است
در شاخسار مو، تاک به بالا نمی‌رود!
برگیر جام رَز، که مباح است پیش ما
جز برگ ُمو، هلاء به اعلاء نمی‌رود!
محمود طیاری
رشت .شهریور ۹۷

۱) «قزلباش اوباش» در منابع حکومت صفوی به معنای محافظان و دلاوران آورده شده، در اینجا تلویحا اشاره به صف مژگان معشوق، و تسلیم در مصاف چشم او دارد!
۲) راه رفتن روی آتش در سوگ سیاوش. مصداق، هر شعله در سیاهی چشمش…

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید