اردیبهشت ۲۳
بر لب جو بنشین و …
تو تنهایی و من گر با خودم تنها
کجا پیوندمان دادند با دلها…
نه تو در خانه و نه من به میخانه
کمر چون بشکند تاکم۱ به محفلها؟
به جانم گر نپیچیدی چو برگِ رز
مرا سبزینه رگْ برگی ست حاصلها
خدا را وعدهات با من جهنّم بر!
مرا در برگِ مُو با او ست مشکلها!
بهشتِ ارغوانت را به جُو بخشم!
اگر آبی به جو دارم (۲) چو غافلها!
شکایت میبرم از او در این محفل
به خوش رقصی چو قو دوریم ز ساحلها
بود آیا زند چنگی نه آن رومی
نه آن زنگی، بگیریم جا به منزلها؟!
—
محمود طیاری
رشت . خرداد ۹۷
(۱) بر لب جو بنشین و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران ما را بس!
. حافظ