آئین دلبری⚘
آمد نشست کناری و چشمش به ناز بود.
پایان عشق او چه راهی دراز بود.
روشن چه می کنی تو یکی شمع پای او،
آنجا که او همه رمزش، به راز بود.
آئین دلبری همه دل بردن است و بس.
در عشق هر آنکه باخت دل بی نیاز بود.
وقتی اذان صبح به نامت که می زنند
گلدستهها نگویند که چه وقت نماز بود!
عشاق در عبادت خود بی نظر نی اند.
هر سایه نه که به دیوار ، لنگش دراز بود.
ما در سرای عشق بار مسافر گرفتهایم
جز یادمان او ، چه حاجت به ناز بود.!
آه آن غبار ، که ُرفته ایم از پشت پای او،
بر ما نگیر خورده، که او یکه تاز بود!
.
محمود طیاری
رشت.۱۳۹۷
——-‘ رمان عاشقانه. نویسنده “بابا لنگ دراز ” یک رمان نامه نگارانه دنباله دار اثر جین وبستر نویسنده این داستان ماجرای قهرمانش یک دختر جوان به نام جودی آبوت است؛ در سال های تحصیلی که در کالج روایت می کند ?