اردیبهشت ۲۳
َمرکبِ جادو
کنونکه خانه پُر از بوی نـوبـهارانست
هـزار دل گــروِ رویِ نــوبـهـارا نسـت
تبر بـه مذهب سبزِ درختهای جـوان
زبان گشـوده دعـاگویِ نـوبهـارانست
میـان زنبـقِ کوهـی و لالـه ی صحـرا
روانـه قاصـدک از جـویِ نوبهارانست
کسیکه خشمِ مرا در رکابِ خود دارد
سـوار مـرکـبِ جـادوی نـوبهـارانست
به ابر گو که تُهیتر شو از نفس، آری
به رعد گو که سخنگویِ نوبهارانست!
طلوعِ سبزِ تو درخوابهای جنگلیام
عبـورِ فـاتـحِ آهـویِ نـوبـهـارانسـت
تو سبز میشویآخر بخند سروِ جوان
گره چه جای بر ابرویِ نـوبهارانست!
محمود طیاری
رشت. ۱۳۵۷