آهوی خُتن۱?
مستانه می خندد دلی، کآزار برجانش کنی
یک زخم گر بر او زنی،صد بوسه تاوانش کنی!
مست از چه میباید شدن، گر اوست آهوی خُتن
عطرش به جان آمیخته، مُشک از چه پنهانش کنی!
پیمانه گیر آوا شکن، بر خاک بیفشان این سخن
از تاکها گیری نشان، آتشفشانش میکنی.
هر شعله بانگی در دلو، بنشانده تاکی برگِل است
با عطرخود بر گیر سر، شاید به سامانش کنی.
گر سرکشیدی خون رز،خونت بجوشد در عوض
ما را به بر گیری شبی، این باده جوشانش کنی.
تا آفتابی برکشد، از سر ترا معجر کشد
از نافِ آهوی خُتن، عطر بر سر و جانش کنی!
هر دانه میافتد زمین، صد شاخه میروید از آن
با تک ستاره غنچهها، باشا چراغانش کنی! ۲و ۱ ?
محمود طیاری
رشت. دیماه ۹۷
۱) – مادۀ خوش بوی مُشک، از نافۀ آهوی ُختن تهیه میشود.
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان,
وان ُسهی سرو خرامان به چمن باز رسان … ۲) – باشا : باشنده . موجود. (ناظم الاطباء )معجر: روسری. مقنعه!???