ماسوا۱
بهشتِ روی تو آخر جهنمم بِبَرَد
هزار عمر برایم در عوض بِخَرَد!
زمین و آب و هوا، گر شبی بهم ریزد
دعا کنم که مرا جز به سوی تو نَبَرَد.
به بند میکنیام، میزنی به چوبِ حراج
مرا به بردگیاش کس به درهمی نّخرّد!
بلا چه بر سرم این عشق لافتی۱، آورد!
چنان که هیچ از سرِ کس، عقل و دین نَپَرَد.
هر آن که در قفس ِ عشق مبتلا آمد
نفس به سینه و، روح به ماسوا۱ بِپَرَد!
شکار ِشیر اگر میشدی به اِذن تو رفت
چه به که طعمه گیری و شیر از همش بِدَرَد!
به مرغزار ِمحبت، کنار ِ آهوی چشمت
چه شد نشد بگذاری، بَرِّهِ دلم بِچَرَد!؟
—
محمود طیاری
رشت / مهر ۹۷
“ما – سوا”/ -: آنچه سوای ذات باری تعالی است …
لافتی۱-:
۱- لافت للنظر: جالب توجه، عالی، جالب، جذاب