اردیبهشت ۲۳


محشر کبرا


نیامدی تو به جشنی که مثل رویا بود.
دو چشم بر در و، آنجا خانه‌ی ما بود.
خیالم آمده ای، لحظه‌های نآمده را
به جستجوی تو آمد، کسی که تنها بود!
به پستی معرفتِ راه، کس نپیموده
اگر چه مرتبت عشق در بلندا بود
گدای عشق هماره کاسه‌اش خالی‌ست
هر آنکه دم نزد از جور یار، والا بود.
چگونه در منی و راه دل نمی‌جویی
شب نیامده را، حشر و نشر دل‌ها بود
میان مردمک چشم، دل ترا می‌جست
مگر که می‌شود، آن خود در تماشا بود!
هزار آینه جُستم، به چشم جان دیدم
چه محشری، گل رویت میانه‌ی ما بود!

محمود طیاری
رشت .اردیبهشت ۹۷

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید