اردیبهشت ۲۳
صله از یار
آنجا که همه عاشقیات فکر و خیال است
از عشق چه مانده است، مِثالی به مثال است!
آن دانه که ما را به ره ِدوست همیبُرد
دامی است که نام دگرش خوش خط و خال است
ما از گل رویی نه یکی بوسه بگیریم
تاوان یکی بوسه، مگر شهدِ وصال است؟
در چادرِ شب، جلوهی مهتاب بگیرد
آنگه که سحر شد، مَهاش رو به زوال است
آن کس که دلی بُرد، خود آمد به دل ما
چون خانهی بیدل، چراغان محال است
ما روشنی از شمعِ شب افروز نگیریم
تا جلوهی مهتاب از آن نیکْ جمال است!
ما را صله از یار، یکی حجله به رویاست
دستی به کمر، دست دگر در پر ِشال است!
–
محمود طیاری
رشت – آبان ۹۶