اردیبهشت ۲۳

بُتِ عیاّر?

وقتِ آن‌است‌ که سیگار‌کشیم
زهر را از دهنِ مار‌کشیم !
دود را حلقه به‌ پا درفکنیم
دیده را در رهِ بیدار ‌کشیم!
سخن از پار به پیرار بریم
نکند دست از این‌ کار‌‌کشیم
هر‌که را در‌گذرِ‌صبح که خفت
آب در‌چشم شو،هوشیار‌کشیم
خواب درچشم ‌تری می‌شکند
سُرمِه برچشم ِترِ یار کشیم!
عطر‌نان بر در‌هر‌خانه بریم
ظهر‌هر‌عشق به افطار‌‌کشیم
یار در‌‌گوشه و باقی به‌ کنار
نازِ او را نه به یک‌بار‌کشیم
نه که او را به‌کناری بنهیم
چون برآشفت از او‌کار‌کشیم
چشم بر دخترِ‌ِهمسایه بریم
خود‌به زلفش‌ به سرِ‌دار‌کشیم!
هر- کجا – قافیه کم آوردیم
منتِ– آن – ُبتِ عیّار‌ کشیم!
بُتِ‌عیّار ‌زن‌ست یا معشوق؟
وزن آن خفته ی بیدارکشیم!
به گرم‌،‌ یا به درم‌؟ آه مباد
حرمتِ عشق، به اِنکار کشیم!
محمود طیاری
رشت بهار ۵۷ پاییز ۹۶

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید