اردیبهشت ۲۳


حریقِ عشق?

امشب مرا خیال تو در بر گرفته است
خاموش آتشی است،که از سر گرفته است.
دستی به شوق دامن و شرمی نا بگاه
مرغ هوس دوباره عجب پر گرفته است.
آن یک نظر که برده ای از من قرار دل
برق نگاه ، تیزیِ خنجر گرفته است.
ما در حریق عشق، پر و بالی بسوختیم
از ما چه ماند و؛ کار به آخر گرفته است!
بال و پری اگرم بود کو نشان از آن
داغ دلی که شعله از آذر گرفته است.
در کوچه باغِ دلم،کاش بانگ مرغی بود
صبح اذان، نوبت ِکافر گرفته است!
جز آب ِچشم ننشاند شعله ای به فراق
مرغ سحر حکایت دیگر گرفته است!
محمود طیاری
رشت . هشتم شهریور ۹۸

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید