حریم عشق
باده نوشی شعلهای در بستر خاموشی است
ما برون از عادتیم کی اصل باده نوشی است
از لبانت آنچه بشنودیم باور داشتیم
عشق را جانی اگر والا تر ازمدهوشی است
ما نه آسان دل به دریای محبت میزدیم
عمق دریا را پنهان داشتن واپوشی است
دیده کی بیند فراز عشق ماهان در فرود
گرگ و میش صبحگاهانش پیاله نوشی است
گر درخت عشق بار آوردَ باری نیز برد
کاروان گر می رود اقبال در چاووشی است
خام پنداری است به راه عقل دل برد از یکی
از تو گر بردهست اقبالی به خانه دوشی است
عشق در دردانگی ست بیگانه را هشدار ده
سر به بازی داد آن که شانهاش سردوشی است!
محمود طیاری
رشت . آذر ۹۷
در رانشِ نگاهِ تو سینه شکافتیم
ای وای پیوند با تو و، ناگه گسستِ تو!
ط.?