مهر ۰۷
باده های ناخورده
???ا
اگر چه مستیِ چشمت پیاله می شکند.
به چشم زخم نشد هم به ناله می شکند
به پای یار نمی ماند و خراجی نیست
به خُمره، توبه هفت ساله می شکند
عجب مدار هم او را به بی قراری ها
چو قول دختر، چارده ساله می شکند
به مستی دل گرو باده های ناخورده
هر آن دست ، بشکست این پیاله، می شکند!
دل شکسته به کار کسی نمی آید
به چاه رفته یکی پا، به چاله می شکند!
من این حواله می، نسیه ز چشم تو دارم
دلم زهرچه حرام و حلاله می شکند!
نشاید آن که ترا بی گدار به آب زدن
حریم عشق ما ست لامحاله می شکند!
???ا
محمود طیاری
رشت -آبان ۹۸
شاهد :
خسرو صاحب خراج بر سر عالم تویی
بنده به دور تو هست، شاعر صاحبقران
Print This Post
خرداد ۱۳
اسیر دل
زپایش گر نشد خاری بگیرم
به ره شد چشم بیماری بگیرم
اسیر دل مگر دشمن شناسد
به کام دل چه آزاری بگیرم
مرا بخت خوش از ایام باشد
خوشا مستی به بیعاری بگیرم
اگر لعل لبی بر من گذارد
مگر لب تر کند؛ آری بگیرم!
به زلفش گر یکی خرده نگیرم
به گردن چند مرواری بگیرم!
مرا دل در نگاه واپسین است
کجا بهتر از او یاری بگیرم!
چو پیمان بستهیی آیین خوش دار
به از دست رفتنش زاری بگیرم!
رشت مرداد ۹۹
محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۴
غزل های مندرج در این سایت در حال ویرایش هستند.
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
در اجرای نمایش مستر موش به کارگردانی آقای رضا میرمعنوی از بخشی از این اثر
به شیوه موزیکال در خرداد ۹۴ – در رشت استفاده شده است!
_
ُدم بُریده
برف بود ،
باد بود
یک ناکجا آباد بود.
–
شب بود،
آتیش بود
هوا گرگ و میش بود.
–
آب بود
زمین بود
علف به دهن بزی شیرین بود!
–
حصار بود
پرچین بود
کلاغه خبرچین بود!
–
آجیل بود
پسته بود
عروس پای مادر شوهر نشسته بود –
_
آقا موشه
فندق میخورد
گوشه ی صندوق میخورد!
–
مادرشوهر
از عَلَم و ُکتل و دسته میگفت
روضه بی بی رقیه و پای شکسته میگفت! –
از خستگی خودش و –
تنبلی عروس،
تا ظرفای نَشُسته و آواز بیمحلِ خروس!
–
از کفگیر به ته دیگ و ‘ نان خور اضافی
بی که داشته باشه،
خیال تلافی…
–
عروس ناقلا،
کنایه هاش رو قورت میداد :
بالا سرش شوهر که نه، داشت یک جلاد!
–
خروسه رفت آب بخوره
افتاد و-
منقارش شکست!
–
خواست قوقولی قو کنه
دنیا رو زیر و رو کنه
گربه سیاه پرید روش، کلّه شو کند، عین موش
–
کلّه خروس، از تو دهان گربه
گفت به کلاغ:
_
«آهای دُم بُریده!
خبر ببر ، جار بزن
حرف منو بر سر هر دار بزن!”
–
کلاغه
پرید توی باغ
یک کلاغ شد چهل کلاغ
–
قار و قار و قار…
هوار ، هوار…
خبر داریم از پس و پُشت
عروسه مادر شوهره رو ُکشت! _
_ محمود طیاری _
رشت/ فروردین ۷۵ ادامه مطلب
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
زائری کمان ابرو
ترا که دل به تمنا، دو چشم، محزون بود
سراغ آن بگرفتم، به کارِ افسون بود
دلی چو سنگ نیافتم، مهر تو به قیاس
ترازِ دلشدگان از شمار بیرون بود!
به پرسه مردُمکانی پای چشم تو بود
نظر که بردم و دیدم، قیامتی چون بود
دو لشگر از مغول و، زائری کمان ابرو
مگر به مَحکمِه، فتوای قتل مجنون بود؟!
دو دست بر در و چشمم حلقهای میجست
نظر بگو به کهات بود، کرشمه افزون بود؟!
به هر چه رو بنهادم، به هر که میگفتم
هوای من به سرش، آب چشم، جیحون بود!
مرا که عاشقیام وردِ هر زبانی بود
چه کرد با من صاحبدلی که مفتون بود؟!
—
رشت. نهم آذر ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
سپاهِ روم
بی قراریهای من، گیرم قراری میشود
بخت من بیدار و با او هم، کناری میشود
گر بدست نآورده باشم از تو آن دلگوشه را
روزگارم بدتر از شبهای تاری میشود
رخنه در من، ناوکِ مژگان، سپاه روم را
درمصافِ عقل و دینم، کارزاری میشود!
من برون از خود شدم، شاید به دست آرم دلی
کس نگفت آهووشی از من فراری میشود!
در گذر، گاهان که بر من آفتابی میشوی
“داروکْ برسینه کوبان”، اشک جاری میشود! (۱)
خاطرِ کس جز تو بر من، دل گشای راز نیست
راز بر دلْ مُرده، گویی، سوگواری میشود!
های و هوی عشق، کارِ کفتران ِچاهی است
“خشک آید کِشتگاه”م، شوره زاری میشود! (۲)
محمود طیاری
رشت . خرداد. ۹۷
—— (۱و ۲)-: خشک آمد ، کشتگاهِ من / در جوار کِشت همسایه .گرچه می گویند می گریند، روی ساحل نزدیک. سوگواران، درمیان سوگواران.
“قاصد روزان ابری، داروک! کی می رسد باران؟ “/ – نیمای بزرگ
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
تا شرم بود
آنجا که میشود با یادهای تو، زندگی کرد، پشتِ در
دردا که را ست، جز تو و من، زین دردِ مشترک، خبر
ما را، که در کرانه ی این درد، سایه سارِ هم ایم، بود
قسمت نه بیش،که نمانیم باهم و،بگیریم پای در سفر
آن را که تاج بر سر و عرش، فرشِ زیر ِ پاش بود باز
در هودجِ خیال، طاووس مست به چشمش گشاده پر!
از صافیِخیال چو بگذشت عطر او ، آن نوبهار آمد
بختی به بار ، به هیاتِ یاری خوش نگار، با روی تر
تا شرم بود، جای بوسه که از لبت عناب می گرفت؟
آن لحظه های خوش و ناب ، باز تکرار میشود مگر؟
غوغاست در من ، یادِ تو پای دلم خانه کرده است.
همسایه هم که نباشیم،سایه به سایه ترا دارمت به بر!
—-
محمود طیاری
رشت . خرداد ۹۶
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
نامه
پوست از بزغاله ای بگرفت گرگ
چون شبان را دید آنرا جامه کرد!
یک دو چندش بود همره برّه ای
پس شبان را خون دل در خامه کرد
گفت عمری من شبانی کرده ام
خامه ی گلگون که در صبحانه کرد؟
برَه ها بشمرد و خون دل بخورد
نابکاریها، شبان دیوانه کرد!
با سگان هرزه لابش گفت راز
جامه بدرید و به پا هنگامه کرد!
گرگ زان پس در لباس ِمیش رفت
کس نمیداند کجا او خانه کرد!
راویان را این حکایت درهم است
ناسزا بشنید، کس آنرا نامه کرد!
محمود طیاری
…..رشت
۱- نابکاری. [ب ِ] شرارت. فساد. بداندیشی. (ناظم الاطباء). خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری
۲- مر او : همی دربدر خشک نان باز جست / مر او را همین پیشه بود از نخست. بوشکور
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
خسوف
چشم من آخر چرا امشب سیاهی میرود
هرکه پیمان بشکند، خواهی نخواهی میرود
آن که دل دزدانه بُرد از من، مستم کرد و رفت
آنچه در پیمانه بود، رو به تباهی میرود!
رد پایش گر بگیرم او به راهی دیگر است.
این نه آن آب گل آلودی ست ماهی میرود!
از همان راهی که آمد، گفته بودم با خودم
کفترِ گم کرده جفت، آخر به چاهی میرود!
پای دل آوار و، اشکابی مرا آمد به چشم
آه از این شورابه، او در بی پناهی میرود
میرود تنهایی ام را او به آهی میبرد
سایه میگیرم پی از او، گر به راهی میرود
در شکار بوسه، آری در خسوفی آشکار
اژدهایی مهرآیین، صیدِ ماه – ی میرود!
من به پای دل نمی مانم که بندد دست و پا
هر که بود دل آشنا بر تخت شاهی می رود!
محمود طیاری
رشت . تیرماه ۹۷
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
ایاز
دست نیاز سوی تو، پُر رمز و راز بود
خالی اگر چه جای تو، شب هم دراز بود
آن یک نظر، به حسن که کرده ای از برم گذر
خوابم به شوقِ دیدنت با چشمِباز بود!
روزِ خوشِ نیامده را کی برم ز یاد
بر تو اقامه بسته و دل در نماز بود
با من خیال آمدنت، بی صدای پا
آبی برآتش و، خود چاره ساز بود
شاید به این امید که فردا ببینمت
دل کوبه ها همه در سوز و ساز بود
ما در حریم عشقِ تو، جز دل چه باختیم
دست و دلی اگر ، به قماری نیاز بود!
بگذار طلوعِ نام تو ، در آیاتِ صبح من
خوش باشد آن نسیم، که نامش ایاز(۱)بود!
محمود طیاری
رشت. مرداد ۹۷
——————– ۱/–
ایاز- به معنی نسیم سحر گاهی ( بادی که از طرف صبح میوزد ).دهخدا
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
َمرکبِ جادو
کنونکه خانه پُر از بوی نـوبـهارانست
هـزار دل گــروِ رویِ نــوبـهـارا نسـت
تبر بـه مذهب سبزِ درختهای جـوان
زبان گشـوده دعـاگویِ نـوبهـارانست
میـان زنبـقِ کوهـی و لالـه ی صحـرا
روانـه قاصـدک از جـویِ نوبهارانست
کسیکه خشمِ مرا در رکابِ خود دارد
سـوار مـرکـبِ جـادوی نـوبهـارانست
به ابر گو که تُهیتر شو از نفس، آری
به رعد گو که سخنگویِ نوبهارانست!
طلوعِ سبزِ تو درخوابهای جنگلیام
عبـورِ فـاتـحِ آهـویِ نـوبـهـارانسـت
تو سبز میشویآخر بخند سروِ جوان
گره چه جای بر ابرویِ نـوبهارانست!
محمود طیاری
رشت. ۱۳۵۷
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آفتاب لبِ بام!
رهِ مستانه مرا بُرد شبی با تو کنار
بشکستم به باغِ گلِ روی تو انار
غنچه بشکفت و یکی خنده تو آوردی به لب
غنچه بود، یا که انار، عجبا می بُردی قرار!؟
همه جا و همه وقت، بی تو یکی چشم براه
شب و روزم همه تار و دلکم لحظه شمار
سوز و سازی اگرم بود رهِ دل میجُست
تو چه میدانی منِِ باخته دل، مانده خمار
شده آیا که کنی باز یکی راه، تو ُگم؟
خود به باغ آیی، مهتاب کنیام شبِ تار
آفتابِ لبِ بام، گر نکند گرم ترا
خوش بود گر بنشینی تو دمی پای چنار
ِبرکه آبی و، به بر تابی و، از چشمْ به غمز
نوح را عمر بگیر و، بنشین در برِ یار!
محمود طیاری
رشت – مرداد ۱۳۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
ماهِ شب
تاوان ِ یک نگاه، چنین گر به منت است
ما را چه حاجتِ جنگ، با دو ملّت است
جمعیتی است پنهان ترا به زیرِ چشم
هفتاد به ما رفت و، ترا نیز رِقتّ است!
کثرت ، مگر به حُسن، رهِ بُرد می بَرَد.
دل آن که باخت، نیازش به قِلّت است!
دلسوزی ات مدام که بی اشک و آه نیست
آن گونه ها که سرخ می شود، آتش علّت است!
عشاّق جنگ را، واگذار ِبه غیر کی کنند
هر بُرد و باخت، نتیجهِ یک لحظه غفلت است!
در بارعام ِ تو گر، اسم شب نمیگوییم.
به محرمانِ تو نیز نگوییم، جای خجلت است!
گرعاشقی، کلیدِ دل، تهِ چاهِ دوستی است!
یوسف داند و ماه ِ شب، این یک فضیلت است!
محمود طیاری
رشت . مهر ۹۷?⚘?
—
و اما …
کمتر کسی میداند ، شعر در کوتاهترین مسیر، حرکت میکند:
در فاصلهی شکستن ِصدای رعد: آذرخشی که میزند؛ و کوکبی های کنارحوض می ریزد!
. … محمود طیاری ??
—
گویند برو تا برود صحبتت از دل
“ترسم هوسم بیش کند، بُعد مسافت!”
.سعدی
مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده ٔ بزرگ قرن ششم و هفتم . ?⚘?
—
در ماه شب ?
شعر با زوم روی نگاه ، در یک بازی عاشقانه، کلید میخورد ، جنگ مغلوبه میشود:جمعیتی پنهان به زیرچشم،در اعتلاف،و مواجهه با صف مژگان، به زیربارِ منت معشوق رفتن،به از جنگ با دو ملت است. با وامی از دو چشم ، و نگاره های دو ملت: “جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه “، در مقابله با افسون آن نگاه ، ” که ندیدند حقیقت ره افسانه زدند” ، به اعتبار هفتاد سال عمر،گزینه ای شیرین برای راوی است.که بُرد در زیاده خواهی نیست. پس حواس مان باشد.عشق را واگذار به غیر نکنیم،
گونه های سرخ معشوق، نشان از آتشی است در دل او.
خجلت معادل شرم است، و راهی دیگر ، به خلوتِ معشوق میبرد.
فضیلت نیز، ته چاهی است ، و شاه کلیدِ عشق ، ماهِ شب آن، که بیرون می زند، با شناسه ِیوسف، مظهرِ شرم و زیبایی!?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آدم و حوا
مست از چه هست دل به تمنا نمیرود
آدم بهشت را بخاطر حوا نمیرود!
ما یک نظر که بیش دیده به منّت نداشتیم
تاوان یک نگاه، که سر از پا نمیرود!
دل در مصافِ جمعِ قزلباشِ (۱) چشم او
تنها قسم خورده، به هیچ جا نمیرود!
هر شعله در سیاهی چشمش آتشیست
سوگِ سیاوشیست که بیما نمیرود (۲)
ما راهِ رفته را به جوانی سپردهایم
بی او به هر کجا که به مأوا نمیرود.
خاموشیام به غُل غُلِ خُمخانه رفته است
در شاخسار مو، تاک به بالا نمیرود!
برگیر جام رَز، که مباح است پیش ما
جز برگ ُمو، هلاء به اعلاء نمیرود!
محمود طیاری
رشت .شهریور ۹۷
۱) «قزلباش اوباش» در منابع حکومت صفوی به معنای محافظان و دلاوران آورده شده، در اینجا تلویحا اشاره به صف مژگان معشوق، و تسلیم در مصاف چشم او دارد!
۲) راه رفتن روی آتش در سوگ سیاوش. مصداق، هر شعله در سیاهی چشمش…
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
زُهره
سایهِ بی نقش ست، راه برخانه همسایه نیست.
عشقِ بی پای کسی را مادری جزدایه نیست!
در بلندای نگاهت ، بی ستاره مانده ایم.
“زُهره” را در سرهوای خوانش یک آیه نیست!
آسمان را هم کتابی جز در سی جزء نیست
هر جزء سی آیه دارد؛ اصلِ آن بی پایه نیست!
ورشکستِ عشق ماییم؛ عُمر ِما بر باد رفت.
دیدگان را، شاخْ برگِ باغ ، جز آرایه نیست!
ما که اورادی نخواندیم برشیاطین، باختیم.
اهل دل دانند نظر بازان را پیرایه نیست!
مانده بر دیوار، آواری ازعشق و دوستی
از خرابْ آبادِ دل، کوچید سار و، سایه نیست!
عاشقان را بال و پر بشکسته بینم، از چه رو…
وای برما،عشقِ خوبان، جزوی ازسرمایه نیست!
محمود طیاری
رشت . مهر- ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
قالی سلیمان
بر من آوردند خبر، او زین حوالی میرود
او دلی از من نبُرد و، دست خالی میرود!
جایگاه عشق، پنهان ماند آخر نزدِ او
در خیالی آمد و با بیخیالی میرود!
ذرّه پنهان کی بماند آفتابِ عشق را
چون غروب افتد بر بامِ سفالی میرود!
من اگر بند- م، پای کس نیافتم بیگمان
گردنِ معشوق چون دُرَ و لِئالی۱ میرود!
بی مثالی را مثالم، آخرِ هر ماه نیز
ماه، ماه است؛ گرچه تابان، یا هلالی میرود!
بوریا (۲) در خانه دارم، دل بر او بندم اگر
با سلیمان (۳) هم سفر او روی قالی میرود!
محمود طیاری
رشت. آبان -۹۷
——————————–
۱) لَئالِی – مرواریدها : مفرد: لُؤلُؤ – مرجان.
۲) بوریا: حصیر. زیرانداز
۳) – حضرت سلیمان فرزند و وارث حضرت داود. از پیامبران. قالیچه حضرت منسوب به اوست!
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آوا
گر نتوانم که بگیرم دلی از تو پس
با که بگویم، نفسم رفت، به دادم برس!
بخت خوشم گرچه گریزی به از دام بود
ای عجبا مرغ دلم پر نزد از این قفس!
عشق تو اما، نه بی دام، که بی دانه بود
این همه در بندِ تو جز من، که شد بی نفس!
گرچه مرا ست با تو نگارا دلی ز آینه
خود بشکستم نمانده ست مرا جز تو کس
سهم تو گر آه، خدا را جز این باشدم
گر هوس است، باز نگویم مرا هست بس!
بانگ بر آمد ز لیلا، که به صحرا شدم:
سازِ تو کوک ست، خوشم من به صدای جرَس(۱)
کس نه بگیرد، نگارا! ز دلداده دل
بی تو منم هیچ کسم. هیچ کسم. هیچ کس!
محمود طیاری
رشت – آذر. ۱۳۹۷
——————————–
(۱) – معنی “جَرَس ” / – :
بستنِ زنگ به شتران هنگامِ حرکت کاروان:
“غلغل ِ زنجیر مجنون ، ناقه (۲) را ، دارد برقص.”
معنای ناقه / – :
در لغت نامه دهخدا. شتر ماده.
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
تبخالِ عشق
شیرینیاش به ذائقه مان خوش نشسته است
کامش مگر روا ست که بازار بسته است!؟
تیمار دل ز دست من اکنون خارج است
چینی که نیست، بند زنی. دل شکسته است!
با روزگار رفته چه اُنسی است در دلم
این چاه آرزو ست که بر گِل نشسته است!
در حسرت لبی که نیافروخت به آتشی
تبخال عشق را به کویری که رُسته است!
دیگر چه سبز مانده از آنچه نمانده است
گیرم خزان نیامده، چاووش خسته است
دل در حریم عشق، نه بُرد است و باخت نیز
امروز را گر خوشم، فردا خجسته است!
تک بو ست گل، گر که بگیرم ز دست تو
گر نه به باغِ روی تو گل، دسته دسته است!
. محمود طیاری
رشت – آذر -۱۳۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
حریم عشق
باده نوشی شعلهای در بستر خاموشی است
ما برون از عادتیم کی اصل باده نوشی است
از لبانت آنچه بشنودیم باور داشتیم
عشق را جانی اگر والا تر ازمدهوشی است
ما نه آسان دل به دریای محبت میزدیم
عمق دریا را پنهان داشتن واپوشی است
دیده کی بیند فراز عشق ماهان در فرود
گرگ و میش صبحگاهانش پیاله نوشی است
گر درخت عشق بار آوردَ باری نیز برد
کاروان گر می رود اقبال در چاووشی است
خام پنداری است به راه عقل دل برد از یکی
از تو گر بردهست اقبالی به خانه دوشی است
عشق در دردانگی ست بیگانه را هشدار ده
سر به بازی داد آن که شانهاش سردوشی است!
محمود طیاری
رشت . آذر ۹۷
در رانشِ نگاهِ تو سینه شکافتیم
ای وای پیوند با تو و، ناگه گسستِ تو!
ط.?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
بر لب جو بنشین و …
تو تنهایی و من گر با خودم تنها
کجا پیوندمان دادند با دلها…
نه تو در خانه و نه من به میخانه
کمر چون بشکند تاکم۱ به محفلها؟
به جانم گر نپیچیدی چو برگِ رز
مرا سبزینه رگْ برگی ست حاصلها
خدا را وعدهات با من جهنّم بر!
مرا در برگِ مُو با او ست مشکلها!
بهشتِ ارغوانت را به جُو بخشم!
اگر آبی به جو دارم (۲) چو غافلها!
شکایت میبرم از او در این محفل
به خوش رقصی چو قو دوریم ز ساحلها
بود آیا زند چنگی نه آن رومی
نه آن زنگی، بگیریم جا به منزلها؟!
—
محمود طیاری
رشت . خرداد ۹۷
(۱) بر لب جو بنشین و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران ما را بس!
. حافظ
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
حریقِ عشق?
امشب مرا خیال تو در بر گرفته است
خاموش آتشی است،که از سر گرفته است.
دستی به شوق دامن و شرمی نا بگاه
مرغ هوس دوباره عجب پر گرفته است.
آن یک نظر که برده ای از من قرار دل
برق نگاه ، تیزیِ خنجر گرفته است.
ما در حریق عشق، پر و بالی بسوختیم
از ما چه ماند و؛ کار به آخر گرفته است!
بال و پری اگرم بود کو نشان از آن
داغ دلی که شعله از آذر گرفته است.
در کوچه باغِ دلم،کاش بانگ مرغی بود
صبح اذان، نوبت ِکافر گرفته است!
جز آب ِچشم ننشاند شعله ای به فراق
مرغ سحر حکایت دیگر گرفته است!
محمود طیاری
رشت . هشتم شهریور ۹۸
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
بالشی از پرِقو
در بیکجاییهای من، آنجا که بی او میشوی
سوی چراغم میرود، تا تو به هرسو میشوی
تاوان راهت با من است، غمزِ نگاهت با من است
پیمانه چون بشکستهای، این سو و آن سو میشوی!
میجویمت، من کو به کو، ماه شبم در رو به رو،
ای تکستاره بخت من، با من تو هم سو میشوی؟
من بی تو با خود چون شوم، از دل برون در خون شوم
با حق حق ش در هِق هِق و، با من فراسو میشوی؟
دل را شکار آید همی، نازت به کار آید همی
در نازکای هر خیال، یک جنگل آهو میشوی؟
من از پلنگان نیستم، زآن تیزدندان نیستم!
گر، گم شدم در جنگلت، تو مرغ کوکو میشوی؟
از آب در آتش شدم، پُر از پَرِ بالش شدم
آواز سر دادم ترا، دریا دلا! قو میشوی؟
محمود طیاری
رشت – خرداد ۹۷
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
شاهْ شکارِ شیرم!
چشم برنگیرم، از تو به یک نگاه، که سیرم
با توجوان میشوم، وای نگو که پیرم!
دل به قمار روی تو، باخت هرآنچه داشتم
وه به نشانه گیریام، به سنگ خورده تیرم!
در تلهی نگاه تو، پای به سر که میرود؟
صیدم و در قید نیام، بر تو خوشا اسیرم
این چه قیامتیست، آه! شد همه چشمم نگاه
من به کُنامِ عشق تو، شاهْ شکارِ شیرم!
کس نزند به طبلی و، کس ندمد به شاخی
به شاخ آرزوهام، بشنو دمی نفیرم! (۱)
گرچه به راه شیریم، شعله به آسمان برم!
مهر تو شد بال و پرم، عشق ترا سفیرم
راه تو کهکشانی و، جای، مرا کنار تو
جان چو به لب آیدم، عمر دوباره گیرم!
محمود طیاری
رشت – ۱۳۹۶ (۱)- معنی”نفیر” در فرهنگ معین: بوق، شیپور، بانگ بلند، ناله و زاری.
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
تهمت تاک
حالِ چشم تو کم از بادهی ناخورده مباد
تهمتِ تاک خوشست، جانِ تو آزرده مباد.
آن جفا، کز بُنِ جان، سوخت پر و بالم را
سمتِ بی سوی من از لطف تو، ناکرده مباد
به چه آئینی و انصاف به حالم نکنی
گره از زلفْ به ابروی تو آورده مباد!
نفسی در قفسی با تو اگر بود مرا
مرغِ عشقم به بازار کسی بُرده مباد
به طریقت اگر آموختهام راه تو را
جز دل شمع دراین بزم یکی مُرده مباد
شادیام این بس و اویم به کنار آید اگر
به برش گیرم و گویم رُخش افسرده مباد
خواب از چشم و دل از دست بشد، وانفسا
گل رویی که تو بشاندهای، پژمرده مباد!
. . ⚘ محمود طیاری
رشت – اردیبهشت ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
تنهای عشق
???ا
خوابت چرا به چشم من امشب نمیرود
بنشسته خوش به جانم و این تب نمیرود
دل بستهام چنان به غوغای این سکوت
خود رفتهای و نام تو از لب نمیرود
آنک صدای پای تو مانده است در سرم
گر رفته ای به روز، چرا شب نمیرود
بیداری ام به خواب تو پیوندخورده است
بگرفته ُبغض گلویم و اغلب نمیرود
شبگرد تیره روز چو ماهم در آسمان
این آفتاب عمر، از چه به مغرب نمیرود!
بیداریام به چشم تو هرگز نیامده است
تنهای عشق بی تو به مکتب نمیرود.
ما در به در، چو سایه از پیِ اوییم بیخبر
تب کی رود ز جانم و، یارب نمیرود!
???ا
محمود طیاری
رشت دی – ۱۳۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
چکاوک
پاچینِ کوه، سبز و، دلی بیقرار نیست
آمد صدای پایی و اما بهار نیست
بی روی یار، غنچه دهان وا نمیکند
سروی به باغ ما و درختی به بار نیست
رسواست گل، معجر او را که باد بُرد
خاری به چشم آمد و دستی به کار نیست!
آن بادههای ناب، به خوناب و این عجب
آدم به پای خمره و چشمی خمار نیست
بس تازیانه باد خزان پای کفر زد
راه گناهِ مستی نرگس فرار نیست
گیرم بهار خطبهی قوس و قزح سرود
“سبزه پیاده آمد و غنچه سوار” نیست۱
رگبارِ شعر بهار، گل به یغما برد
بازی که بُرد و باخت ندارد، قمار نیست
پائیزی است شعر بهاری که سوخت باغ
یک برگ بر تمامی این شاخسار نیست
هرجا چکاوکی است بهارش خجسته باد
دستی اگر به ماشه و قُمری به دار نیست!
محمود طیاری
سپتامبر ۲۰۱۱ مریلند.واشینگتن.
۱- مولوی.دیوان شمس. غزلیات.
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
اجرای بانو بهناز فاضلی
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
صله از یار
آنجا که همه عاشقیات فکر و خیال است
از عشق چه مانده است، مِثالی به مثال است!
آن دانه که ما را به ره ِدوست همیبُرد
دامی است که نام دگرش خوش خط و خال است
ما از گل رویی نه یکی بوسه بگیریم
تاوان یکی بوسه، مگر شهدِ وصال است؟
در چادرِ شب، جلوهی مهتاب بگیرد
آنگه که سحر شد، مَهاش رو به زوال است
آن کس که دلی بُرد، خود آمد به دل ما
چون خانهی بیدل، چراغان محال است
ما روشنی از شمعِ شب افروز نگیریم
تا جلوهی مهتاب از آن نیکْ جمال است!
ما را صله از یار، یکی حجله به رویاست
دستی به کمر، دست دگر در پر ِشال است!
–
محمود طیاری
رشت – آبان ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
یار خُتنی
.
یک لحظه به یادت دلم آرام ندارد
مستِ نگهت تابِ دگر جام ندارد
بگشای یکی بند ز پایی که تو بستی
این مرغ دگر جای در این دام ندارد
تابم به تب افتاد، شبم گرچه تمام است
مرغ سحرم جای بر این بام ندارد.
کوته نظری است، مرتبت عشق، همانا
ربطی که بگیری – بدهی کام، ندارد!
ما را به خطا، روی به قاضی بنشاندند
هر حکم دهد چشم تو، فرجام ندارد!
یارِ خُتنی، مُشک به آهو بفروشد
اِنگار یکی یار، کُند رام ندارد!
آهو به خرام، گوشه مگیر، صید تو دیگر
جامی نه یکی بیش، که انعام ندارد!
..محمود طیاری
رشت. تیرماه ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
جانِ ناآرام
—
هوایِ چشم تو دارم، نه بیم ِدانه و دام
از آن اگر بگریزم، پریدم از لب ِبام …
به حجله خون ِرزان، در سبو، چو میآری
نماز ِعشق، کجا بستهام به قامت ِجام
اگر چه شُهره شهرم، این چه ترفندی ست
میان غربت چشمت، ماندهام گمنام!
مگر به راه میکده دیدی بینوایی را
تو بر گرفتهای از من، این نشانی و نام
سپندِ خندهی ما را، به بازوان بستند
کمان کشیده، کجا آهوان، شوندت رام
دهان بخنده میارای و ، دیده برهم نِه
پُر است دفتر شعرم، ز پسته و بادام!
دوباره قوس و قزح میزند هوای بهار
کُنام ِخالی شیران و، آهوان به خرام
هر آنچه از تو مرا بود، رام ِچشمت باد
مگر به پای تو بریزم، جان ِ نا آرام!
.
محمود طیاری
رشت-۱۳۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
عشقِ عالم تاب
گوشه بگرفتم از او، شاید صدایم بشنود
دل جز او بر هر که بستم، یا رهایم، بشنود!
پس رها از خود شدم تا یک نفس با او شوم
شد صدایم، او بداند در کجایم، بشنود؟
من به مویش بس قسم خوردم، نیازارم دلی
یا به مویه، وای بر او مبتلایم، بشنود.
آن که باید در کنارم مینشست، آخر چه شد
وآتشا، هرگز مباد او، هایهایم بشنود!
این جفا بر من روا هرگز مدار، آن بی خبر
گر بر او شد عاشقی بیدست و پایم، بشنود!
کی نمایان شد بر او دارم به طاقِ ابرو اَش ۱
قامتی خم بر نماز ِ غصههایم، بشنود؟
بی قراریها مرا در عشق، عالم تاب کرد
گرچه ببریدم از او، کی او نوایم بشنود!
محمود طیاری
رشت- بهمن. ۹۶
– (۱) شاهد :
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد امد!
حافظ.
حواشی:
واما در این غزل، شاعر به دانایی، شنا خلاف جهت آب دارد!?✔ و مدعی است: کی نمایان شد بر او غیر نماز ، خم بر ابرو کی کند . او غصه هایش بشنود !…-: انسان هوشیار ، مقاوم، و درد آزما…!
طاق ابرو : محراب. / قامتی خم : اقامه نماز
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آئین دلبری⚘
آمد نشست کناری و چشمش به ناز بود.
پایان عشق او چه راهی دراز بود.
روشن چه می کنی تو یکی شمع پای او،
آنجا که او همه رمزش، به راز بود.
آئین دلبری همه دل بردن است و بس.
در عشق هر آنکه باخت دل بی نیاز بود.
وقتی اذان صبح به نامت که می زنند
گلدستهها نگویند که چه وقت نماز بود!
عشاق در عبادت خود بی نظر نی اند.
هر سایه نه که به دیوار ، لنگش دراز بود.
ما در سرای عشق بار مسافر گرفتهایم
جز یادمان او ، چه حاجت به ناز بود.!
آه آن غبار ، که ُرفته ایم از پشت پای او،
بر ما نگیر خورده، که او یکه تاز بود!
.
محمود طیاری
رشت.۱۳۹۷
——-‘ رمان عاشقانه. نویسنده “بابا لنگ دراز ” یک رمان نامه نگارانه دنباله دار اثر جین وبستر نویسنده این داستان ماجرای قهرمانش یک دختر جوان به نام جودی آبوت است؛ در سال های تحصیلی که در کالج روایت می کند ?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
شکارگاه
–
درعجبم یار را، آن گل بی خار را
جوخهِ دارش بگو ۱، سرخی نارش بگو!
از لُپ و تا روی او، موی او، ابروی او
قول و قرارش بگو، بوس و کنارش بگو
مستی لبخند او ، لعلِ شکر خندِ او
چشم خمارش بگو، آن سگ هارش بگو
پچ پچ رندانه را، قه قهی مستانه را
پای سپیدارها، وای هوارش بگو!
او مِی است و من نِیام، بَرّهِ عشقش پیام
مِی، زنمش پای شب، روز بکارش بگو!
کوله به زنگولهام، گرگ به بیغولهام
خفته به دامان او، وقتِ شکارش بگو!
عشق، همان برّه است، مِی به من یک ذرّه است
آن که به نی میدمد، حال نزارش بگو!
محمود طیاری
رشت – آبان -۹۷
۱-“جوخه” – ی دار : گروه، جوخه، دسته، بصورت جوخه یا دسته درآوردن/-: تلویحا با استفاده از القاءات مصرع دوم ، “سرخی نارش بگو “، نگاه به درخت انار ، و باژگونگی انار ها ، در انارستان دارد! ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
دل باخته!
–
از عشق چه مانده ست بجز قول و قراری
خالی چه کنی سفرهی دل، پای نگاری
ما جز ز لبِ یار، یکی قند نگیریم
شیرینتر از آن چیست؟ مگر گوشه کناری!
طاووس به باغ است و، اگر رامِ دلی بود
آن عشق نَبُوَد، نشنود از عطر بهاری
پرسند چه داری تو در سینه به جز عشق؟
با سینه چه کاریست به جز دل به قماری!
معشوقِ مرا عمر، یکی شعرِ تمام است
من نیمهی آنم، مپرسید به چه کاری…
تنهایی ِمن بار گرانی ست، نه بر او
اخمی نه بر ابرو، اگرش چشم ِخماری!
آن کس که ترا یار، به پایت نه یکی خار
آن دار، گُل آورد، کجا؟ جوی کناری!
?
محمود طیاری
رشت. تیرماه ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آهوی خُتن۱?
مستانه می خندد دلی، کآزار برجانش کنی
یک زخم گر بر او زنی،صد بوسه تاوانش کنی!
مست از چه میباید شدن، گر اوست آهوی خُتن
عطرش به جان آمیخته، مُشک از چه پنهانش کنی!
پیمانه گیر آوا شکن، بر خاک بیفشان این سخن
از تاکها گیری نشان، آتشفشانش میکنی.
هر شعله بانگی در دلو، بنشانده تاکی برگِل است
با عطرخود بر گیر سر، شاید به سامانش کنی.
گر سرکشیدی خون رز،خونت بجوشد در عوض
ما را به بر گیری شبی، این باده جوشانش کنی.
تا آفتابی برکشد، از سر ترا معجر کشد
از نافِ آهوی خُتن، عطر بر سر و جانش کنی!
هر دانه میافتد زمین، صد شاخه میروید از آن
با تک ستاره غنچهها، باشا چراغانش کنی! ۲و ۱ ?
محمود طیاری
رشت. دیماه ۹۷
۱) – مادۀ خوش بوی مُشک، از نافۀ آهوی ُختن تهیه میشود.
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان,
وان ُسهی سرو خرامان به چمن باز رسان … ۲) – باشا : باشنده . موجود. (ناظم الاطباء )معجر: روسری. مقنعه!???
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
قفس
نمیشود که ترا باز هم تنها گذاشت
تنها تر از همیشه، ترا باز جا گذاشت
ما در کنار با تو، نه که کوتاه آمدیم
دیوار عشق بلند؛ جای حاشا گذاشت!
برباد شد، هرآنچه گفتهایم بادا، باد!
آوَخ عشق، چه شد روی دلم پا گذاشت
داغی که بر دل است، هرگز مباد سرد
هجرانی آتشی است، آن داغ برما گذاشت!
یاد تو مانده است، چرا خود نماندهای
دل بیقرار تو بود، سر به صحرا گذاشت
ما برگ گل به پیش پای تو ریختهایم
پس آن که بود، پیش پای ما، امّا گذاشت
چشمی به راه دارم و آن دل که بُرده است
او یک نفس، قفسی ُپر ز یادها گذاشت!
او رفت و به پشتِ سرش هم نگاه نکرد
از خود فقط یکی، بگو!؟ – ردِ پا گذاشت!
. محمود طیاری
رشت – دیماه ۱۳۹۸
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
پیچ و تاب
آن که میآمد به خوابت، خود به خواب دیگر ست
جای در میخانه دارد، او خراب دیگر ست
آنچه با من در نگاه سرد میگفتی چه شد
هرچه پیش رو مرا بی تو، سراب دیگر ست
تا نفس باقیست، آستینی پیش رو دارم به چشم
در هوای نفس، حبیبان را حباب دیگر ست
گرچه میدانم مرا از خود به زاری راندهای
خار راه یار بی مقصود، جناب دیگر ست!
خلوتم با خود ترا در آستین بگرفته ست
ای عجب با مار شعرم، پیچ و تاب دیگر ست!
آنچه افسون میکند ما را مثال مار نیست
آن شبِ ظلمانیام را ماهتاب دیگر ست
خُرده کی بگرفتهام بر یار غایب روی خود
این زمان معشوق غایب را جواب دیگر ست!
محمود طیاری
۲۳ آذر ۹۶
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
دام و دد??
—
پوست از بزغالهای بگرفت گرگ
چون شبان را دید، آن را جامه کرد
یک دو چندش بود همره برَهای
پس شبان را خون دل در خامه کرد
گفت عمری من شبانی کردهام
خامهی گلگون، که در صبحانه کرد؟
پرده چون افتاد، شیر ِ خفته را
از جفای تیزْ دندان ، نامه کرد !
پس شبان در نی دمید و یار خواند
غلغله بر جانِ آن خودکامه کرد:
عشق را آوارگی در پیش روست
بیدِ مجنون در بیابان لانه کرد.
تیشه ی فرهاد می باید ، که تا –
گیسوی سرو ُسهی را ، شانه کرد!
هر که این معنی به معنا باز یافت
پس شکار دام و دد ، بی دانه کرد!
گرگ، زان پس در لباس میش رفت
کس نمیداند، کجا او خانه کرد!
عشق را آواره گی در پیش روست
بید مجنون در بیابان لانه کرد.
محمود طیاری – ?
رشت. ۱۳۵۷- ۱۳۹۹
—
بخشی از شعر در خرداد ۵۷ ، ادامه ی آن در آبان ۷۱ ، و بیت ماقبل آخر آن، در پنجم دیماه ۱۳۹۴ گفته شد!?درود.
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آتش سرد
.
اول آن کس که پر و بال مرا داد تویی
خُطبه خواند با لب شیرین به فرهاد تویی
طپشِ قلب من از عطرِ نفس های تو بود
آن که بُرده ست همه عشقِ خود از یاد تویی!
وای عشق تو چنان سرد مرا بال بسوخت
بی پر و بال به دامی شدم، آزاد تویی!
دلکم بُرد و پسین روز به آهی بشکست
آن که نشنید مرا این همه فریاد، تویی!
یار آن به، به یکی عشوه به چندش نبرند
از چه رو صاحب این حُسن خداداد تویی
اشک ش آورد و، دلی بُرد به ترفندی چند
عقل و دینم همه بر باد، مرا یاد تویی!
آه این نسیه بری، عشق به سامان نَبَرد
غزلش گفتم و، آورد، پسش داد؛ تویی!
?⚘?
محمود طیاری
رشت . تیرماه ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
دل آشنا
آن آشنا ببین، که چه بیگانه میرود
ما را رها به حال خود از خانه میرود
او بی صدایِ پای به هرجا که میرود
دلْ آشنای ما ست که دزدانه میرود
مرغ دلم به پرپر است و، کس بی خبر از او
دامی به پیش روی و، پی ِدانه میرود
ما را که دل به نیازست، خاطرش به اِعزاز۱
آخر عزیز کیست، که دُردانه میرود!
هرگز مباد بشنوم این راز، از او مگوی
با هرکه میرود، خوش و مستانه میرود!
دل گرچه در تلاطم و آخر چشمم به ماتم است
فرزانه این عجب، پیِ دیوانه میرود!
خاری به پای ُگل نرود در حریم باغ
بر گِرد شمع نیز، که پروانه میرود
معشوق هرکجا که رود، دل به راه اوست
بیراه مرغ عشق، کی از لانه میرود؟
محمود طیاری
رشت – مهر ۹۶
۱ ) عزیز دُردانه: برگزیده، مطلوب، محبوب
۲) اِعزاز : پاس، حرمت، گرامی و عزیز داشتن.
شاهد:—————?
۱)- وه که دیوانگی ِعشق، ترا / عقل ِ پُرحیله ، چه ِاعزاز کند.
عطار نیشابوری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
بُتِ عیاّر?
وقتِ آناست که سیگارکشیم
زهر را از دهنِ مارکشیم !
دود را حلقه به پا درفکنیم
دیده را در رهِ بیدار کشیم!
سخن از پار به پیرار بریم
نکند دست از این کارکشیم
هرکه را درگذرِصبح که خفت
آب درچشم شو،هوشیارکشیم
خواب درچشم تری میشکند
سُرمِه برچشم ِترِ یار کشیم!
عطرنان بر درهرخانه بریم
ظهرهرعشق به افطارکشیم
یار درگوشه و باقی به کنار
نازِ او را نه به یکبارکشیم
نه که او را بهکناری بنهیم
چون برآشفت از اوکارکشیم
چشم بر دخترِِهمسایه بریم
خودبه زلفش به سرِدارکشیم!
هر- کجا – قافیه کم آوردیم
منتِ– آن – ُبتِ عیّار کشیم!
بُتِعیّار زنست یا معشوق؟
وزن آن خفته ی بیدارکشیم!
به گرم، یا به درم؟ آه مباد
حرمتِ عشق، به اِنکار کشیم!
محمود طیاری
رشت بهار ۵۷ پاییز ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
دو حوری
بیگانه اگر با منِ سرگشته نشیند
حُسنی که ندیدی تو در این رشته، ببیند.
آن گل که بپرورد ترا عطر ِرواقش (۱
کس جز تو نچیند، نه ببیند، که بچیند!
ره بر تو نبندد به یکی بوسه به دلخواه
جز من چه کسی بر سر راهِ تو نشیند!
آن کس که ترا بُرد، به من باخت غمش را
تاسی اگر انداخت، جز این چاره نبیند.
کس بر تو اگر دین و دلی باخته دارد
در مرتبت عشق، ترا باز گزیند.
جان در ره جانان، یکی تحفه چنان است
تا در رگِ هر تاک، دو حوری بنشیند!
شعرم به سراشیب دلم رخنه چه دارد
کس نشنود و مسلم و کافر نه که بیند!
————-
محمود طیاری
رشت. اردیبهشت ۹۷
۱- رَواق یا ایوان خانه، فضاهای سرپوشیدهٔ ستوندار است.?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
محشر کبرا
نیامدی تو به جشنی که مثل رویا بود.
دو چشم بر در و، آنجا خانهی ما بود.
خیالم آمده ای، لحظههای نآمده را
به جستجوی تو آمد، کسی که تنها بود!
به پستی معرفتِ راه، کس نپیموده
اگر چه مرتبت عشق در بلندا بود
گدای عشق هماره کاسهاش خالیست
هر آنکه دم نزد از جور یار، والا بود.
چگونه در منی و راه دل نمیجویی
شب نیامده را، حشر و نشر دلها بود
میان مردمک چشم، دل ترا میجست
مگر که میشود، آن خود در تماشا بود!
هزار آینه جُستم، به چشم جان دیدم
چه محشری، گل رویت میانهی ما بود!
محمود طیاری
رشت .اردیبهشت ۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
کاروان
صلهی شعر مرا شوخ نگاری باید
شب تاری به سر و، دست به کاری باید
یا به بر، آن که مرا با لب عناب بسوخت
یا به سر، بار دگر چوبهی داری باید!
یا زخاطر ببرد، عطرِ به جان بیخته را
یا به یاد آورَدم، قول و قراری باید
عشق را اهل نظر، از چه به بازی گیرند؟
در سراپرده اگر چشمِ خماری باید!
عشق نردی ست که جز دل نشود باخت در آن
مرد را مرتبت آن به که قماری باید!
عاشقی فرصت جان ست، تو جانان که ای؟
دار، فانی ست، خوش آن را، که یاری باید!
کس به جان آمدنم کاش نمیدید، که گفت:
کاروان رفت و ز پی، گرد و غباری باید!
محمود طیاری
رشت نهم بهمن ۹۶
?♀️بیخته : غربال شده. (گندم) عطر به جان آمیخته. ممزوج شده. (۱) در پایان با رفرنس ۱)
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
ولایت شیرین
???ا
هر دم ترا به ناز و، مرا نیز بازدم است
با هر نفس نام تو بر لبم دمادم است.
عشق است و بس ، آن که زیادش تو برده ای
ما را نفس به تمنا، نه بیش یا کم است.
آن هم غنیمتی است که در تنگ جانی ات
آتش گر رسد به لب، نه کم از جهنم است!
صدها دهان غنچه اگر بود باز ترا
ما را نگاه،به پشت لبی،پر ز شبنم است!
جمشید را تختی اگر، یار نیز به کنار
ما تحفه هیچ نگیریم ، خالی جام جم است!
کس در ولایت شیرین، چادر نمی زند
تا شوردلانه خیمه خسرو پر از غم است!
در راه یک بوسه که تاوان پیش داد
معشوق را دل بخواه مگر جانِ عالم است!
???ا
محمود طیاری
رشت . تیرماه ۱۳۹۹
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
تیربارِ نگاه
–
ما یک گناه بیش که دیگر نداشتیم
دل در گرو، به زیر پای تو بگذاشتیم
در رسم کافری، دل و دین را نمیبرند.
ما در حراج ِ عشق، جز این دو چه داشتیم؟
اِلحاد، تهمتِ روز است و، این عجب
تیربار ِنگاه را، بارانِ عشق پنداشتیم!
آن دیگران، نه به پندار، خوش خرام
در باغ های وارونه، مگر سرو کاشتیم!
ما در خیال تو اگر رخنه کردهایم
جز قدرسهمِ عشق، از تو چه برداشتیم!
گر دست، هیچ، به دامنِ وصلت نمیرسد
ما شیرِ خفته را در بیشه، خام انگاشتیم
ناخورده شیرخام، که تُهی گیردت جام
بر بام ِعشق، بیرقِ سفید برافراشتیم!
محمود طیاری
رشت شهریور۹۷
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
مهمانی خورشید
–ا???
آخر چهحاجت است، گره در کار میکنی
دلبر به بر گرفتهای و، انکار میکنی
آن غنچه را که باز بچیدی ز باغ عشق
خود را چنین پای گلی خار میکنی!
گیرم گلی ز شاخسارِ باغ چیدهای
آن باغ را سگیست، تواش هم هار میکنی!
گر در بهارِ عمر، گلِ رویی بچیدهای
پاییز، مرغ عشق به سرِ دار میکنی!
رخسارِ یار آتش بی دود ست و، واقفا
گر آن به پا کنی، چشم خود آزار میکنی!
پیرانه سر، چو قدح کردی خالی از میِ ناب
با پای عشق، رو به خانهِ خمّار میکنی
پای وفا ی یار، چو میان آیدت، خوشا…
خورشید را مهمان به شب تار میکنی!
شبهای مهتابیِ تو، صبح میشود اگر
خود را برای یار، محرم اسرار میکنی!
–
ا???
محمود طیاری
رشت. ۲۸ مهر ۹۶
———————
شاهد:?
وصف رخساره خورشید زخفاش مپرس
که دراین آینه صاحب نظران حیرانند!
حافظ.
?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
ائتلاف مژگان
غزلغزل همه از سینه تا گلو دارم
سبد سبد که نه. آری، سبو سبو دارم
تو پیرهن چه کنی چاک، تا پیالهٔ ناف
به پیش تاکِ جوان، من هم آبرو دارم!
هجوم چشم ترا، ائتلافِ مژگان بست
چنین خماری بی وقتت، آرزو دارم!
چه جلوهها که به دیوان شاعران نکنی
من این حکایت شیرین، مو به مو دارم!
تو، آنی و، بگرفتمت به سینه و، تنگ
چنان که خُرده شرابی در سبو دارم
هرآنچه از تو مرا بود، خود به آخر شد
کنون به گوشهای تنها سر بتو دارم
هزار بازی چوگان، مرا به دام نبُرد
مگر به صید غزالی، که پیش رو دارم!
محمود طیاری
رشت – بهار- ۱۳۵۸
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
بهشت آبی
دل گر بدهی چه غم بگیری از من
ترسم نه که بیش، کم بگیری از من
در عشق یکی دخل، به خرجش ارزد
جز آن چه به ماتم بگیری از من …
در بوس و کنار، بی قراری شاید
شرطی نه که هردم؛ بگیری از من!
آن دل که ندادی چه پس میگیری
جانی که دمادم بگیری از من
با تو اگرَم دم به خلوت گذرد
آن دم زهزار دم بگیری از من
کفری که مرا باز جهنم ببرد
ارزد که بهشتم بگیری از من
ما آب بهشت برجهنم ریزیم
گر آتش آن صنم بگیری از من
محمود طیاری
رشت تیرماه ۱۳۹۹
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
باغ عدن
من بی تو بگو، کجا میشد بروم
یا از تو مگر جدا، میشد بروم؟
از خانه عشق برون میشد رفت
از قلب شما، چرا… میشد بروم؟
ما از تو یکی لب به دعا بگرفتیم
ناکرده به تو دعا، میشد بروم؟
گیرم تو نِهی، یاور تنهایی من
انصاف تو کو، کجا میشد بروم؟
در سینه، گر عشق تو، بفشرده دلم
با بُغضِ گلو، تنها میشد بروم؟
نا خورده یکی گندم، افتاده برون
آخر که نه، بی شما میشد بروم؟
ما را ز پلِ صراط گذر میدادی
با آتش زیر پا، میشد بروم؟
گیرم بتوانی تو بی من بروی
با دردِ تو، بی دوا، میشد بروم؟
محمود طیاری
رشت.تیرماه ۹۹
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
ساقی
دیدمش آهسته میآمد، سیه پوش که بود؟
بار غمهایش بگو با من، بر دوش که بود؟
شعله از او در دلم افتاد و آهم دود شد
من برون افتادم از خود، ناله در گوش که بود؟
او تسلی از که بگرفت، من تسلا از کجا…
من که من که از یادش نبردم او فراموش چه بود؟
تا به هوش آیم دیدم آب چشمی خشک شد
کاش میگفتی اگر او رفت، پاپوش که بود؟
عشق خود در پرده کردم، هرچه باداباد شد
کس نبُرد فریاد من، این آوای خاموش که بود؟
این چه تاوانی ست، پنهان کردن از او عشق خود
عشق، پاپوشی ست، از دل پرس سرپوش ِکه بود
غصهها را قصه کردم، دست بگرفتم به گوش
تا ندانم ساقیِ این بانگِ نوشانوش که بود؟
امحمود طیاری
رشت . بیستم آذر ۱۳۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
عفاف
چه شد رفتی و باید به آتش تو بسوزم
نظر نکردی و آمد هرچه بود به روزم
اگر چه دست نباید زعشقِ تو شستن
چگونه آتش سردت، خوش برافروزم
دلی براه تو دارم، نمیروی از یاد
بپرس تا که بگویم عاشق تو هنوزم!
کمان به پشتم ستو به پهلو تیرکی دارم
امان کی دهدم، تا نظر به تو دوزم
مرا به مکتب خود میبری به راهِ عفاف
کفاف کی دهدم بادههای دیروزم!
هزار بار دگر جام می به لب گیرم
هنوز تشنهی آن چشمهای مرموزم!
نشد دلم ز تو فارغ، یا که سهمم از آتش
قیامتیست دو چشمت، تا در آن سوزم!
محمود طیاری
رشت. ۲۷ اسفند ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
عروس شعر
من و پیاله اگر پُر، یا که خالی بود
شبی به یاد تو بگذشت، وه چه حالی بود
گلی نبود کنارم، دلم به دار ِجفا
هوای گردش و، چشمم به باغ قالی بود.
نه بستری ز گلاب و، خیمهی مهتاب
وصال تو گروِ بوسهای خیالی بود
صدای خنده چو بشکست از که و به کجا
دلم چو ریخت گمان رفت زآن حوالی بود
مرا که پای تو بنشستهام، به وهم و خیال
سزای بوسه چه تاوانِ گوشمالی بود؟
عروس شعر من آنشب دُختِ شاهان بود
زفافِ ما به عفاف، گرچه جات خالی بود!
مثال شوق به اشک و، جوی آب حیات
تمام مهر ِتو، لوء لوء، زآن لِئالی بود!
-محمود طیاری
رشت- بیست و یکم مهر ۹۶
————————————
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
وآتشا…
این چه آزاری ست باخود، دل که تنگی میکند
سینه میآزارد و، هر لحظه چنگی می کند.
او که با من در قفس زنجیری زلف تو هست
در نفس بگرفتن از من ، کی درنگی میکند.
بس که میریزد به پای سینه آن خونابه را
سیل ِبنیان کن، کجا با تخته سنگی میکند.
سر همیکوبد به پای سینه تا آید برون
گوئیا دارد خیال ِخود زرنگی میکند!
کوه را با آهوان ِ یاد میگیرد سراغ
چون نشانش میدهم، خیز پلنگی میکند.
آنچه با من میکند او ، کارزاری بسعبث
در قفس با مرغ عشقم، مار زنگی میکند!
بال و پر از پیر ِما، عشق زلیخایی بسوخت
خامُش این آتش، کجا آن چاه ِسنگی میکند؟
شیوه ها دارد گل خشخاش چشمت، وآتشا…
خواب رنجور مرا کی مردِ بنگی می کند.
دل چو یوسف مانده در چاه و، نمیدانم چرا
پیرهنهای مرا خونین و رنگی میکند!
محمود طیاری
رشت. بهار ۱۳۹۶
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
کندوست یا دهان
کندوست یا دهان، بگذار بگذرم از آن
با من سخن نگفتی، چه میکنیاش پنهان
دستم به دامنت، بگرفتهای عشق را زمن
بیعشق ماندهام، سر در گم و سرگردان
شاید که بشکند دل و دینم به آهِ تو
یا بفکند جهنمی آتش مرا به جان
ما را به باده ناخورده میدهی سوگند
ُ ُعنّاب خورده، بگرفته لب، قرمزی از آن
بی تو مباد هرگز، به راهی که میرویم
از شمع پرس قصه؛ در جمع ستارگان
با روشنای شمع نسوزد ستارهای
معشوقِ ما ست تابان، چون ماه آسمان
ما دلبرانه از پی معشوق میرویم
او هفت مرتبه دارد، رسد به کهکشان!
–?
. محمود طیاری
رشت. بهمن ۱۳۹۷
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آبیِ دور
به آب و آینه گفتم به جستجوی توام
مرا به چشم تو آورد، حال او دارم
تو آنی و، بگرفتمت به سینه و تنگ
چنان که خُرده شرابی در سبو دارم
تو سر همیکشی وهیچ هم نمیدانی
ترا چو بُغض شکسته یی در گلو دارم
به ماهیان لب حوض از تو میگفتم
تو لب نمیزدی و میل گفتگو دارم
هوای یار اگر چه نمیرود از سر
ترا در ٱینهی دل پیش رو دارم
چه بالها نزدیم بر فراز آبیِ دور
نه غبطهای به تماشای رقص قو دارم
دلی اگر نگذارم پیش پای تو، هنوز
به جستجوی تو واگویه کو به کو دارم !
محمود طیاری
رشت. مرداد۱۳۹۹
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
هوای یار اگرچه نمی رود از سر
ترا در آینه دل پیش رو دارم!?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
دل سپرده
امشب به پای دل آوردهام دردی را
گیراندهام با عشق تو آتش سردی را
مستی حریف ما به جدایی نمیشود
از یاد کی بُردهام، آن نازها که کردی را
ما راه دل نجوییم، کین راهیانِ عشق
بنوشته پای مهر نشانهی مردی را
دل آشنای تو آخر چه دیده ست جز جفا
در سینه جای ندادی دلی که بُردی را!
خوابی به چشم نیامد، مُهری ست بر لبم
پنهان کی بماند، آنچه برما سپردی را!
پندار ِنیک ما است، در عشق گفته آمد
کی می رود ز یاد، دستی که فشردی را!
در نازکای خیال، که می آیدت به یاد
با من بگو، هر آنچه به خاطر آوردی را!
محمود طیاری
رشت – آبان – ۹۸
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
مرغ مینا⚘⚘⚘
من غزل را بار دیگر کوچه باغی میکنم
شعر خود را کی فدای چشم ساقی میکنم
از می و معشوق و شبهای بلند عاشقی
باغ شعرم را پر از عطرِ َاقاقی میکنم
بیستون را خرج آهوبچگان تیز پای
تیشه را صیقل چو دادم کار باقی میکنم
شور چشمی دور، سیلابی بره درکرده، با
با اندوهِ شیرین تری فرهاد یاغی میکنم
بند از پای غزالان با غزل وا میشود
چشم آهو منظر و بر پا رواقی میکنم
سینه می آزارم و آواز در خواهم داد
کوه را آذین و برپا چلچراغی میکنم
زاغه ی دل میزبان و، مرغ مینا میهمان
یک کلاغ قصه را، کی چل کلاغی میکنم
⚘⚘⚘
محمود طیاری
رشت – ۱۳۹۸
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
رقص قو
تو تنهایی و من، گر با خودم تنها
کجا پیوندمان دادند، با دل ها…
نه تو در خانه و، نه من به میخانه
کمر چون بشکند تاکم به محفلها؟
به جانم گر نپیچیدی چو برگِ رز
مرا سبزینه رگْ برگی ست حاصلها
خدا را وعدهات با من جهنّم بر!
مرا در برگِ مُو با او ست مشکلها!
بهشت اغوانتِ را به جو بخشم
اگر آبی به جو دارم چو بیدلها!
شکایت میبرم از او در این محمل
به خوش رقصی، چو قو دوریم زساحلها
بود آیا زند چنگی، نه آن رومی —
نه آن زنگی، بگیریم جا به منزلها؟!
محمود طیاری
رشت . خرداد ۹۷
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
اسب جادو
خوانده بودم غزلی ناب، فراموشت باد
میِ ِاین غصه به جان ریختهام، نوشت باد
حرف ِتلخی نزدم، طاقت ِبسیار ترا ست
بار ِتنهایی من، تا که ابد دوشت باد
کی به پا بسته ام آن حلقهی موئین ِترا
قفس ِسینه شکستم، تو، خور ِگوشِت باد
عابر ِشب زده را، تیغهی مهتاب چکار
برق ِنامحرم هر چشم، چو تنْ پوشت باد
سهم من سرخی رخساره به شرم ست هنوز
هر که را سهم نه این، سردی آغوشت باد
آن نه دام است که بر پای کسی عشق نهد
عشق قوس و قزحیست، عقل برِ هوشت باد
اسب ِجادوی مرا، راه ِدگر در پیش است
به تو ارزانتر از این پهنهی خاموشت باد!
محمود طیاری
رشت. بهار ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
خانه دل
آن باغ که سبز، بهار ما بادا
سرسبزی آن، شعار ما باد!
زآن نقطه که افتاد کنج لب او
آتش به دلِ بی قرار ما بادا
آن دل که نبردهای پُرشد از غم
آن سر نه به پای تو، بارِ ما بادا
روشن نشده ست خانه دل از تو
جز زآتشِ شمع، بر مزار ما بادا
دل بر تو نبستم به بیگاری برم
ترفند تو، حاشا، به کار ما بادا
از باغ لبت تحفه نبردیم یکی
همسایه نبودیم، چه کارِ ما بادا
با رهگذران هیچ نشاید گفتن
هر غنچه شکفت، بهار ما بادا!
محمود طیاری
رشت – مهر ۹۹
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آفتاب و مورچه ???
اجرا 😕
هنراموز تئاتر
حمیده رجب زاده⚘
?
@۱۳۶۷_hamide
???
– ?? ?
باغ و –
چمن ،
چه زیبا…
– ?? ?
زاغی بر آشیانه
تنها نشسته،
اما…
– ?? ?
در عطرِ صبحگاهی
مِه راهِ باغ،
بسته.
– ?? ?
گلهای سرخ
آنجا
روییده دسته دسته …
–
– ?? ?
آن سوی نرده
شبنم
گیسوی باغ شسته…
– ?? ?
بر شاخسارِ انبوه
تاجِ ستاره
بسته…
?? ?-
حالا،
خیالکم زد،
شاخه گلی بچینم.
– ?? ?
با یادِ
روی ماهت،
چونان یکی گل دسته.
–
– ?? ?
در های باغ،
اما…
گر باز، یا که بسته
-?? ?
از بختِ بد،
دیدم
دیوارکی شکسته
– ?? ?
سگْ
پای آن
نشسته!
– ?? ?
آهسته و
آهسته …
ترسان زدم به کوچه
– ?? ?
پولک پولک
شکوفه
پای دارِ آلوچه…
-?? ?
از من،
نان و کلوچه
از سگ، دندان قروچه!
-?? ?
در راهِ باغ
گل را،
کس آشنا نیامد
– ?? ?
جز باغبان پیری
سیراب کز اوست
باغچه.
– ?? ?
زاغی که
دیدهبان بود –
بر پاچنار میخواند:
?? ? –
از سوسن و
صنوبر،
با صد دهانِ ُغنچه…
– ?? ?
« بوییدنی است
هر گل…
پاییدنی است غنچه…»
– ?? ?
«آنرا که میشود چید:
نُقل سیاه ست-
تربچه! »
– ?? ?
می آمدم
به حاشا-
آن باغ در تماشا…
?? ? –
درکوچهْ باغِ
زیبا –
مور و ملخْ، بچه…
?? ?
جشنِ
پروانهها بود
با آفتاب و مورچه!
?? ? ??? ?? ?-
محمودطیاری
رشت. پاییز – ۱۳۷۴
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
آوا – خبرگزاری صدای افغان –
?⚘??-
۷۰ سال پس از تشکیل پیمان ناتو،(پیمان اتلانتیک شمالی یا ناتو) — با امضای دوازده کشور اروپایی و امریکای شمالی — ایجاد شد. اکنون در اجلاس خود پیشنهاد کم کردن نیرو در دفاع از افغانستان را داده اند!
ناتو ???? ??
من ُبریدم از خودم تا، تو شوم.
دست کم بر ابرویت تاتو شوم!
یا بگیرم جام لب هایت به لب
واسه یک بار هم شده ناتو شوم !
با بلوز ارغوانی در تنت
ست کنم با آن یکی مانتو شوم
یا بنوشم، یا بپوشم من ترا
دست این و آن یکی آتو شوم.
من طبیبم ، نه آن آقا “ابی”(۱)
اهل” پیمان”م ، کی”ناتو” شوم!
. ?♀️??ا
اندر باب مغازله: َشوخی! کمی تفریح!
Mahmood tayary??- تاتو : از خانم بغل دستی بپرسید ! ناتوی اول : عوضی
ناتوی دوم: اسم پیمان!
آتو : بهانه دست کسی دادن. فیلم شدن.
(۱) ترانه دلپوش ابی: بپوشمت خانم!?
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
از تاک، بردم آبرو!
تنها تویی، با ما که نه؛ با هرکه تنها میشوی…
گیرم دلی هم میبری، تو در دلم جا میشوی؟
گیرم به آدابی مرا، در گیرِ عشق خود کنی
با اهلِ پروا از چه رو، شمع شبِ ما میشوی!
دستی بر آتش داشتم، من خامشات پنداشتم
بال و پرت گر واکنی، درگیر و رسوا میشوی
بار دلی افزون مکن، دردا دلی را خون مکن
با هر که در خلوت شدی، بر ما چه پیدا میشوی؟
آشفتهتر در پیش رو، از تاک بُردم آبرو
گر با تو خوردم تا گلو، نا خورده مست، پا میشوی
ما را مهتابی به شب، شبنم زده بر پشت لب!
آخر چو افتد تاب و تب، غرق تمنا میشوی.
شیدا تویی، خوابی به چشم ما تویی، تنها منم
تنهاییات را، پا منم. با من به دنیا میشوی
هر جا منم، آنجا تویی. رقصی اگر بر پا، تویی
ما آن دو قوی بِرکهایم، همسو به دریا میشوی؟
محمود طیاری
رشت اسفند ۹۶
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
هجرانی
عاشق شدن نه دست من است و نه دست تو
شاید شد که بنویسند پای چشم مست تو
ما دست خواجگانِ شعر از پشت بستهایم
گوئیم همواره حافظا، باز نازُِ شصت تو
دیوانگیست جمله بپایت گنه نوشت
فتوای چشم توست ز روز الستِ تو!
ما غرقِ آن نگاه، ته دریا میشویم
کی شد حریف موج، بلندای پست تو
در رانشِ نگاهِ تو سینه شکافتیم
ای وای پیوندِ با تو و، ناگه گسست تو!
هجرانیات ز آن من، شعرم برای توست
تا هست گرچه روشنای جانم به دست تو
در کوچه باغ یاد تو، گلاویز، کِی شویم
ناخورده جام باده، شدم باز هم مست تو!
.محمود طیاری
رشت. شهریور ۱۳۹۷
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
گره دریایی
آن که میزد فال ما، با آشنا بیگانه بود
گرد شمع میگشت، در خلوت با پروانه بود
عقل و دین از اهل دل میبُرد بی ناز و ادا
دامچالِ عشق ما را، خال رویش دانه بود!
سهم ما از عشق او، تک بال یک پرواز بود
عشق را از هر زبان بشنیدهام افسانه بود.
قاف را ما قله بگرفتیم با پوشال عشق
وآتشا، سیمرغ با ما این زمان هملانه بود!
عاشقان دیوانهی معشوق بی بال و پر- اند
بال پروازم کجا بی او به کنج خانه بود؟
دل به حسرت کی روا داری بگیری می ز لب
جام می برگیر، باید گوشهی میخانه بود!
این زمان نتوان دگر دل از نگاری برد و رفت
جز به آداب محبت، کان یکی مستانه بود!
ما به افسون، دل به دریا میزنیم در راه عشق
هر گره در زلف او، موجی به روی شانه بود!
???
محمود طیاری
رشت. خرداد ۹۷
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۳
لب جویی
???
راه تو مرا ُبرد به سمتی و به سویی
به به چه گلی بود، چه عطری و چه بویی
هر ذره غباری ز پس پای تو برخاست
ما را همه عمریست کناری لب جویی
من هیچ نگفتم، نه که بشنیدهام از تو
دل بر تو دهم گر بشود بر سر مویی
گر عمر دهم، از تو بگیرم به یکی جام
تا تازه کنم عمر، شبی را به سبویی
آنگه که به وقت است مرا اِذن تو برپا
از بوسهی تر، با تو بگیرم وضویی
با بال تو، پرواز مرا سوی افقهاست
آنجا که ملائک همه بنشسته به کویی
با تو دلکی باز گشایم به یکی راز
عمری بنشستم که ببینم ز تو رویی!
محمود طیاری
رشت – آبان ۱۳۹۸
???
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
Print This Post
اردیبهشت ۲۱
مگر می شود؟
–
دلی پاره دارم ،
غمی را گرفتم دو باره از او،
مگر می شود
❤??
اگر ابر پاره، ببارد دوباره،
به من یا بر او،
مگر می شود
?
یکی چشم و ابرو، ترا من، مرا تو،
یکی بال و پر قو،
مگر می شود
?
دلی تنگ از من، یکی سنگ از تو
برافتاده ام من به زانو
مگر می شود
?
مگر من کی ام ، تو که ای!
نه این سمت، نه آن سو
مگر می شود؟
?
سر جنگ داری تو با من ،
گره نیز به ابرو،
مگر می شود
?
چنان گر کنی،
یا که پنهان عشق را به پستو
مگر می شود؟
?
مرا ابر برسر
بگرید ، زمانی بگیرد هیاهو،
مگر می شود.
?
بگیری ره خود ،
ببندی پریشانی ام را به گیسو،
مگر می شود؟
??
مگر می شود، می شود ، می شود؟
سبو خالی از می
بگو، کی شود؟!
?
محمود طیاری
رشت. تیرماه ۹۹
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای مهدی دربانی، کارشناس تئاتر
Print This Post
اردیبهشت ۲۱
هِق هِقِ مستانه
این همه گل که درآمد به درِخانه من
کس نبگرفت خبر از دل دیوانه من
قرعه فال چو افتاد به نام من و تو.
آشنا شد عجبا همدم و هم خانه من
گلِ روی تو چو بشکفت به احوال شبم
شمع بگریست به سوز دل پر پروانه من!
طعمه نه، دام که نه، بند دلم بست به پا
خود گرفتار شدم. او که نخورد دانه من
چه شب تلخ بمن، قه قه رندانه از او
از چه خالی ست دراین دغدغه پیمانه من
عهدِ نابسته در این حال شکستن دارد
ساقی آخر بشد از خلوت میخانه من
خوشتر آن به بغفلت، گله از یار نکنم
بشنود کاش یکی هِق هِق مستانه من!
✍️??
محمود طیاری
رشت . آبان / ۱۳۹۸
اجرای بازیگر موفق تئاتر: صالح دلسوزی
اجرای هنرآموز تئاتر: حمیده رجب زاده
اجرای هنرجوی تئاتر و موسیقی: اعظم بنگاه
اجرای استاد محمود طیاری
اجرای هنرجوی صدا سازی و بیان: مینا راد