گره دریایی
آن که میزد فال ما، با آشنا بیگانه بود
گرد شمع میگشت، در خلوت با پروانه بود
عقل و دین از اهل دل میبُرد بی ناز و ادا
دامچالِ عشق ما را، خال رویش دانه بود!
سهم ما از عشق او، تک بال یک پرواز بود
عشق را از هر زبان بشنیدهام افسانه بود.
قاف را ما قله بگرفتیم با پوشال عشق
وآتشا، سیمرغ با ما این زمان هملانه بود!
عاشقان دیوانهی معشوق بی بال و پر- اند
بال پروازم کجا بی او به کنج خانه بود؟
دل به حسرت کی روا داری بگیری می ز لب
جام می برگیر، باید گوشهی میخانه بود!
این زمان نتوان دگر دل از نگاری برد و رفت
جز به آداب محبت، کان یکی مستانه بود!
ما به افسون، دل به دریا میزنیم در راه عشق
هر گره در زلف او، موجی به روی شانه بود!
???
محمود طیاری
رشت. خرداد ۹۷