اردیبهشت ۲۳
زائری کمان ابرو
ترا که دل به تمنا، دو چشم، محزون بود
سراغ آن بگرفتم، به کارِ افسون بود
دلی چو سنگ نیافتم، مهر تو به قیاس
ترازِ دلشدگان از شمار بیرون بود!
به پرسه مردُمکانی پای چشم تو بود
نظر که بردم و دیدم، قیامتی چون بود
دو لشگر از مغول و، زائری کمان ابرو
مگر به مَحکمِه، فتوای قتل مجنون بود؟!
دو دست بر در و چشمم حلقهای میجست
نظر بگو به کهات بود، کرشمه افزون بود؟!
به هر چه رو بنهادم، به هر که میگفتم
هوای من به سرش، آب چشم، جیحون بود!
مرا که عاشقیام وردِ هر زبانی بود
چه کرد با من صاحبدلی که مفتون بود؟!
—
رشت. نهم آذر ۹۶