از تاک، بردم آبرو!
تنها تویی، با ما که نه؛ با هرکه تنها میشوی…
گیرم دلی هم میبری، تو در دلم جا میشوی؟
گیرم به آدابی مرا، در گیرِ عشق خود کنی
با اهلِ پروا از چه رو، شمع شبِ ما میشوی!
دستی بر آتش داشتم، من خامشات پنداشتم
بال و پرت گر واکنی، درگیر و رسوا میشوی
بار دلی افزون مکن، دردا دلی را خون مکن
با هر که در خلوت شدی، بر ما چه پیدا میشوی؟
آشفتهتر در پیش رو، از تاک بُردم آبرو
گر با تو خوردم تا گلو، نا خورده مست، پا میشوی
ما را مهتابی به شب، شبنم زده بر پشت لب!
آخر چو افتد تاب و تب، غرق تمنا میشوی.
شیدا تویی، خوابی به چشم ما تویی، تنها منم
تنهاییات را، پا منم. با من به دنیا میشوی
هر جا منم، آنجا تویی. رقصی اگر بر پا، تویی
ما آن دو قوی بِرکهایم، همسو به دریا میشوی؟
محمود طیاری
رشت اسفند ۹۶