اردیبهشت ۲۳


عفاف

چه ‌شد ‌رفتی و باید به آتش تو بسوزم
نظر نکردی و آمد هر‌چه بود به روزم
اگر چه دست نباید زعشقِ تو شستن
چگونه آتش سردت، خوش برافروزم
دلی براه تو دارم، نمی‌روی از یاد
بپرس تا که بگویم عاشق تو هنوزم!
کمان به پشتم ست‌و به پهلو تیرکی دارم
امان کی دهدم، تا نظر به تو دوزم
مرا به مکتب خود می‌بری به راهِ عفاف
کفاف کی دهدم باده‌های دیروزم!
هزار بار دگر جام می به لب گیرم
هنوز تشنه‌ی آن چشم‌های مرموزم!
نشد دلم ز تو فارغ، یا که سهمم از آتش
قیامتی‌ست دو چشمت، تا در آن سوزم!

محمود طیاری
رشت. ۲۷ اسفند ۹۶

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید