اردیبهشت ۲۳


ساقی

دیدمش آهسته می‌آمد، سیه پوش که بود؟
بار‌ غم‌هایش بگو با من، بر دوش که بود؟
شعله از او در دلم افتاد و آهم دود شد
من برون افتادم از خود، ناله در گوش که بود؟
او تسلی از که بگرفت، من تسلا از کجا…
من که من که از یادش نبردم او فراموش چه بود؟
تا به هوش آیم دیدم آب چشمی خشک شد
کاش می‌گفتی اگر او رفت، پاپوش که بود؟
عشق خود در پرده کردم، هرچه باداباد شد
کس نبُرد فریاد من، این آوای خاموش که بود؟
این چه تاوانی ست، پنهان کردن از او‌ عشق خود
عشق، پاپوشی ست، از دل پرس سرپوش ‌ِکه بود
غصه‌ها را قصه کردم، دست بگرفتم به گوش
تا ندانم ساقیِ این بانگِ نوشانوش که بود؟
امحمود طیاری
رشت . بیستم آذر ۱۳۹۶

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید