راه رفتن مور ، روی گوی بلور
محمود طیاری نویسنده ی نمایشنامه و داستانکوتاه و شاعر گیلانی ایران زمین است. او نوزدهم اسفند ۱۳۱۷ در رشت به دنیا میآید. از سال ۱۳۳۴ به شعر، ۳۶ به نوشتن داستانکوتاه و در سال ۳۹ به نمایشنامهنویسی روی میآورد. اولین “مجموعه داستان” با دو نمایش تک پرده ، به نام “خانه فلزی- پاییز ۱۳۴۱″را در رشت منتشر می کند. از او کتاب های بسیاری در زمینهی نمایشنامه ، شعر ، داستان کوتاه و آثاری در زمینهی ادبیاتکودک انتشار یافته است. پای حرف های خالق آفرینه های مانای ادبیات معاصر”طرحها و کلاغها” می نشینیم.
گیلان امروز- ۷ دی ۱۳۸۱
علی رضا پنجه ای : آقای طیاری از آثار تازه تان در خصوص “ شعر ” و “ داستان ” بگویید.
طیاری : “ کولی و ماه ” نام آخرین و تازه ترین مجموعه ی شعرهای من در فاصله سال های ۷۴ به بعد است ، که برای چاپ آماده شده ؛ و حس و زاویه دید و نگاه ویژه ای دارد و هفت سالی روی آن کارشده و تا آنجا که راه میداد، تراشخورده و به گزینیِ واژه ها، به راه رفتنِ مورچه ، روی یک گویبلور میماند:کلمه از هر طرف که برود به خودش می رسد. جنسِ زبان کریستال است : نهکرباس ، که خیلی ها به کمر ، یا بندناف شان می بندند! کار چند داستان کوتاه را هم ، با تقطیعِ بخشی از “رمان سینما ” به آخر رسانده ام. مثل“ تراس کافه ژاله ” یا “ تاریخِ آجریِ کنگره ” یا “ بازداشت نظامی” و“گل پری جون” و غیره . که بعضیهاش چاپ شده و بعضی نه ! که لابد می شود و می خوانید . انشاء اله !
نشر گیلکان هم در تدارک چاپ مجموعه داستانهای گیلکی من است که اگر عنوان را تغییر ندهند :” تی دستا مرا فادن” خواهد بود! از جمله چیزهای آماده برای چاپ ، مجموعه شعرهای گیلکی من با عنوان “ ئی موشته سرخِ آلوچه ” است. که ناشری باید آن را خوابنما بشود ! بختِ نشر “گیلکان” را اما ، بلند نمی بینم! کار آمادهی بعدی ، مجموعهی“ گفتگوها و نقد و نظر” هایِ من ، در طول چهار دهه است ، که یکی دو ناشر در تهران در حال زدنِ “ پیچا لاس ” با آن هستند؛ و بماناد! دو کتاب هم در زمینه ی شعر و داستان برای کودکان دارم با دو عنوان “سایه ی بابا مال من” و“ آفتاب و مورچه ” که تاکنون به هیچ نتابنده ناشری نشانش نداده ام و کسی هم خیالِ پیشنهادِ چاپیدن آن را به ما نمیدهد ! – …
پنجه ای : از شما داستانهایگیلکی زیادی در مجله “گیله وا” دیده ایم ، آیا شما در هنگام آفرینش داستانی ، گیلکی می اندیشید و کلمات گیلکی به ذهن تان خطور می کند و یا فارسی ، که بعد به گیلکی برگردانده می شود . چون در شق دوم ، شما نویسنده ای خواهید بود که فارسی مینویسد و آثار خود را ترجمه می کند ؟
طیاری : چون نسبت به این سئوال سابقه ذهنی دارم ، مجبورم پاشنه دهنم را برای طراح اول آن که حتما یبوست ذهنی هم دارد؛ بکشم و بگویم: آخر پدر آمرزیده ، آدم لقمه را که با پاشنه کش به دهان نمی برد ! نه عزیزم ، جانم ، دلبرکم . من همه ی داستان ها را در فاصله فقط چند ماه از سال ۷۲ به گیلکی نوشته ام . همین . از این کارها یکی دوبار آقای جکتاجی با داستانهای فارسی از پیش نوشته شده ی دوستانش از جمله آقا “ مجید ”خود مان کرد و صداش را هم در نیاورد!
پنجه ای: آیا با این حرف من که شما “ متاثر از لورکا هستید ” موافقید؟ در این صورت یا نه، وجوه افتراق و وفاقِ آن را بیان کنید.
طیاری : در نقد ساختاری که سالها پیش آقای “محمد حسن شکوری” بر کتاب شعر “نارنجستان” من نوشته به این مهم اشاره دارد که ” :نکته ای مهم که در این بررسی ، بیان آن لازم است ، به کارگیری خیال های شاعرانه و کاربرد چند سویه واژگان ، در اشکال هندسی و هارمونیک آن است . که دو نمونه ی برجسته آن را از کتاب نارنجستان می آوریم : “ اسب تابستان به ارابه ی پاییز بسته شد ؟ دریغ از یک آب تنی، در برکه / شلاق سیمی باد / در هوا پیچید/ بر که ؟” که موسیقی کناری و هم قافییه بودن ( برکه ) و ( بر – که ) و جناس شدن آن، خوش آیندیِ مطلوبی دارد.” هم او یعنی آقای شکوری ، ارجاع به این گونه می دهد که: ” گاهی طیاری را همسان در توصیف واقعیت ، مثل “مایاکوفسکی” می شود دید؛ و یا” ریتسوس” و بیشتر “لورکا”. ما در بند های فراوان از شعرهای نارنجستان، حال و هوای شعرهای لورکا را توانسته ایم ببینیم ، بی آن که شاعر را مقلد بنامیم .” خوب ، آیا پاسخ تان را گرفته اید ، یا بیشتر استناد به غیر ، و تفسیر و تأویل کنم ؟
پنجهای : محمود طیاری از “طرح ها و کلاغها” به عنوان اثری بدیع و پیشنهاد دهنده، بدل به آفرینشگری می شود که درغالب آفرینه هایش تنوع دیده می شود : شعر ، داستان ، داستان گیلکی ، شعر گیلکی ، ادبیات کودکان ، نمایشنامه ،فیلمنامه ، نقدگفتار و لابد رمان وغیره. فکر نمی کنید این تنوع و پرکاری در ارایه آثار متنوع،شما را از تمرکز و تامل در یک قالبآفرینه ای باز خواهد داشت در هر صورت ، چه موافق یا مخالف این نظر ، توضیح کافی و وافی بدهید!
طیاری : در سینما ، اصطلاح زاویه معکوس را داریم . یعنی از جایگاه شی ، به شخصیت نگاه کنیم . اگر داشتن این همه ُحسن نبود ، که ” آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری” به سر زبان ها نمی افتاد ! آقا توی یک مملکتی یک بابایی پیدا می شود ، این همه را بلد است و بیشتر ازچهل سال ( و نه به تفنن ، ابداعاتی داشته و روی ژانر های مختلف ) کار کرده . یعنی حد اقل روی سه شاخه : شعر ، داستان ، نمایشنامه . بعضی ها ، یکی اش را از رو هم نمی توانند بخوانند ! خب این هنر است دیگر. حالا ما به جای دست مریزاد ، زاویه دید مان را تنگ گرفته ایم . خوب عملا که کارِ کمینشده . مثل بیست نمایشنامه ، یا سه مجموعه شعر، یا چند مجموعه داستان! کدامش وقت گیرو بی ربط است بفرمائید! تاوانِ مشهور نشدن آدم راکه نباید از آثارش گرفت! توی این چهار حصار ، اتفاق های از این مهم تر هم ، زیر سبیلِ حضرات در میشود ! خودشان که بی مایه اند ، ما را هم در سایه نگه میدارند ! از نیما تا هدایت تا چوبک تا شاملو تا امید و نصرت رحمانی و فروغ و گلشیری وبراهنی و رادی و بیضایی و دولتآبادی ووو…یکی شان بیش از به یک تا دو فرم نزدیک نشده، همه فرم ها پیشکش ! حالاجانوری مثل من – که نه به تفنن ، بیش از چهل و اندی سال، در هر یک از این سه شاخه و زمینه کار کرده و شاخصیت های کلامی و تماتیک خود را هم دارد ؛ زیر ضرب و سئوال می رود ! بی خود نیست که آقای “ ژان کوکتو ” در ایران به “آچار فرانسه” معروف شده است !
پنجهای : محمود طیاری در برخی از شعرهای” نارنجستان” اگر که با وسواس و نظرگاه هدایت شده عمل میکند و توانسته به نوعی خلاقیت های ویژه ای در ساختار و زبان شعر ایجاد کند، اما برخی ازآثاری که در این کتاب رخنه کرده اند از این حسن کاسته اند ، نظر شما چیست؟
طیاری : بله . کاملا درست است . در انتخاب و چیدمانِ شعر ها ، معضلِ عطف و قطع کتاب و شمارگان صفحه را داشتم . ناگزیر چند شعر گیلکی را هم برای بالانسِ آن آوردم ، بعد پشیمان شدم . این کارم مثل این بود که آدم، مرغ و جوجه هایش را هم بارنامه کند و توی هواپیما زیر صندلی بگذارد ! شاید بعضی ها که –راحت از کنار شعرهای” نارنجستان” گذشتند؛ به خاطر همین فیگور روستایی بود ،که در آن چند شعر،گرفته بودم!
پنجهای : شما از آرایه های شعری که می تواند در یک اثر شعری تأمل خواننده را برانگیزاند در قالب نمایشنامه که برمحور اجرای صحنه ای تاکید دارد و با تاکید خواننده در مواجهه با یک اثر شعری بیگانه است بهره می برید ؛ فکر نمی کنید به جای پرداختن به مبانیِ زیباییشناسی زبان محوری که ویژه ی آفرینه ی شعری و ادبی است می باید به عناصر دراماتیک و ارایه تاکتیک های نمایشنامه در شکل صحنه ای و نمایشی آن توجه کنید ؟
طیاری : سئوال شما به نظرم خیلی جالب و حتی ضروری می رسد ، آنقدر که ظاهرا شاید پاسخی هم به آن نشود یا نباید داد ! اما عزیزم . ویژگی کار یک بابای نمایشنامه نویس ، حرف مهمی را در تعیین جایگاه و کاربرد تم نمایش میزند . آثار “لورکا” سرشار از حس نمایشی و فولکلور است . در“یرما” یا “عروسی خون ” و دیگر آثار، هرکجا توانسته از راه های بیانِ شاعرانه برای دراماتیزه کردن موضوع استفاده کرده .عده زیادی هستند آنطور که شما می گویید و می خواهید برایتان نمایشنامه می نویسند و در ارایه کاراکتر یا کاریکاتور تا ُبنِ خشتکشان بویناک می شوند . یک کلمه را چهل بار روی صحنه تکرار کردن ، مثل املها حرف زدن ، زبان آبجی خانم های داستانهای آبدوغ خیاری را ( گوش سری نویسانتلویزیون کر ! ) به محضر مردم بردن هنر زیادی نمی خواهد . اما با فیگور تمام نمای شکسپیر ، یا زبان دوهزارو پانصد ساله ی سوفکل در آنتیگون و یا زاویه دیدِ بکت و بار عاطفی و معنایی شاعرانه ی زبان لورکا ، – در این سالها که هر “پیتزا فروشی ”روی تابلوی سر در مغازه اش درکی گرافیکی از سالهای“دوهزار”را کار و به نمایش گذاشته ،- نمی خواند و منافات دارد. وقتی در “عروس زره پوش ”دختر می گوید ( آه، پس من در این خانه ، باید نقشِ یک عروس مردنی را بازی کنم؟) پسره ( بگیر سردار ) میگوید ) : مردنی نه عزیزم ، خوردنی ! ) خوب اینجا یک بازی زبانی شده و فقط “ امل” ها و “یبس” ها سر ازش در نمی آورند و آسان ترین کار اینست که پیرایه ی شعر را با کاربردِ منفی به زبان ما بکسل کنند! البته شما یک اشرافِ عام به کار و زبان من دارید، وجوهِ عامِ سئوال شما را من درک می کنم . کما این که سپاسِ شما را نیز گفته ام ، آقای علیرضا پنجه ای عزیز! ۲۴ آبان هشتاد و یک