کلک/ ۱۳۸۰
انتشارمجموعه ۱۲نمایشنامه تک پرده از محمود طیاری نویسنده پرسابقه تئاتر ایران فرصت مغتنمی است برای اهلنمایش و کوشندگانِ این راه و خطه ، اعم از بازیگر و طراح صحنه تا چهره پرداز و کارگردان، بویژه آنها که بخیه بر چشم و چسب بر دهان دارند و ساحتِ تئاتر ملی را با هویت باختگی شان آلوده اند .طیاری در اشاره به کارُبردِ متن ، جایی گفته است :
( اینها” بدل کارها”خویِ متن گریزی شان را به متن ستیزی کشانده و در پستو و پسِ پشت، یا خود ” سری دوزیِ” نوشتاری میکنند ، یا متون آشنای ادبیات نمایشی غرب را با اجرا های بی رمق و اقتباسی و مسروقه ی خود بی اعتبار می سازند وبا سازهای زهی و بادی، انگشت اشاره به جایگاهِ انگشت شمارِ چند نمایشنامه نویس حرفه ای و قدیمیتئاتر میگیرند و در کارِ حذفِ آنان و الگو سازیِ خودند :
” بله ، ما نمایشنامه نویس نداریم ” نه که خودمان بلدیم بچاپیم ! ” )
در هرحال ” پسگلمنکو ؟” هست، با ۱۲نمایش تک پرده ،حاصلِ بیش از چهل سال کارِ پرداخت به ادبیات نمایشی در ایران.آیا اهل و قبیله تئاتر به ویژه گروه های نمایشی، دانشجویان، اساتید و شیفتگانِ هنر نمایش، بارِ خود را به زمین میگذارند و راهِ تجربههایگران را به هنرآموزانِ تئاتر مینمایانند، یا باز همچنان خودشیفتگانند و دل بر حلقهای خوشمیدارند؛ که بر دست دارند و به هنگام آموزشِ تریبونی و تحلیل های بالا آورده ی بی درد و خون ، با آن بازی می کنند !
در نگاهیتمیاب به ”پسگلمنکو؟” ، تعریفِ افسردگی، وجوهی تازه و غافلگیرکننده به خود میگیرد :
زنی، بچهاش در تصادف با ماشین مرده ، چهل روزی نیز گذشته ، اما او در شوکی عمیق ، زمان برایش متوقف شده ، به هرچه و هرکجا مینگرد ، آرش کوچولو را میبیند؛ در لباس زورو، و شکار و شنا ، در خیمه سرخپوستی با تیر و کمان و هفتتیر . تماشاگر هم میبیند ، اما به چشمِ پدر نمیآید! او فقط تب و تابهای مادر را میبیند و خیال میکند زنش به سرش زده ، یا دارد دیوانه می شود. تازگی وگره نمایش در ترفندی است که نویسنده به کار برده؛ و بازی در بُغضی بیپایان راه به جایگاه تاریخی ِخود میبرد و با استفاده از متناقضنمایی، مرثیهای بهاعتراض به هرچه زمینی و یا آبی – خاکی است (با استفاده از پارادوکسِ دریا و قایق ) در سوگ آرش، اجرا میشود .
آنچه در پشت جلد کتاب و به روایت نویسنده آمده ، گواهِ نگاهِ هوشمند ، بر این یافته است :
” هسته مرکزیِ درام ، تصادفی است با ماشین ، برایکوچولوی هفت ساله ( آرش ) ، در سال ۶۱ با کیفیاتِ مطروحه در نمایش، که به مرگ او در دم منجر شد :
” دریا ، دلشوره یغالبِ حریم نشینانِ ” خزر ” از سال ۶۵ به بعد است .
درونمایهی نمایش و چِفت و بستِ ساختاری آن، بر این تلخ گونگی استوار بوده ؛ و در زمان واره ای، پرشی موضوعی به یک خلاء تاریخی دارد .
آیا نطفه بندیِتم ، ورایِ اشکال هنری، یا بر پایهی محاسباتِ هندسیِ آناست ؟
پاسخ را از زبان نیمایبزرگ بشنویم : ” ترکیب، مدیونِ طراحیاست . ”- ”
در فرصتیدیگر، نگاه ِمغتم دیگری به این مجموعه، و دیگر تک پردههایآن خواهیم داشت .کلک
آذر ۰۸