خرداد ۱۰

زبان ورزی های یک متن داستانی


غلامرضا مرادی

طیاری نویسنده دغدغه روستاست. بخصوص پس از فاصله گرفتن از نگاه رمانتیک خانه فلزی، در طرح ها و کلاغ ها ( ۱۳۴۴ ) کاملا نگاه خود را به روستا معطوف می کند و کشت و درو و معامله و بده بستان ها به شکلی تمثیلی مضمونِ غالب آثار اوست.
برخورد او با روستائیان و ارتباط شغلی با مناطق دور از شهر، مایه های اصلی آثار او را به خود اختصاص داد و از طیاری نویسنده ای آفرید که با هر لحظه روستا، خیال پرداخت طرحی در -ذهنش شکل می گرفت. شکل نمایشی این آثار، نویسنده را سرانجام به نمایشنامه نویسی کشاند و ناگفته های داستانی او مدتی در این قالب شکل گرفت. ویژگی عمده داستان های اولیه طیاری خست در بکارگیریِ کلمات است که ضمن دستیابی به زبانی شاعرانه، گاهی سخن او در نوعی ایهام فرو می رود و گنگ می نماید.
با این همه او از چاشنی سمبولیسم در هوای ادبیات اقلیمی شمال تنفس می کند و با نگاهی شیفته وار به روستا، جنبه های مختلف زندگی مردم این نقاط را به تصویر می کشد.
تک داستان های او که پس از ۳۵ سال در مجموعه آن سال برفی (۱۳۷۹) چاپ شده است، کم و بیش همان تمثیل وارگی وفضاهای اقلیمی را با خود دارد – اگرچه تم غالب داستان های او نیست – اما نویسنده را کمتر در این داستان ها درگیر ماجراهایی می بینیم که به ناگزیر درونه و متن هر اثر داستانی با آن ها پرورده شده است.حتی درآخرین اثر داستانی طیاری – رمان سینما – ماجرا، حرف اول داستان نیست و شاید هم با میلان کوندرا در اینجا می توان همصدا شد که ماجرا به شبه ماجرا بدل شده است.با این حال طیاری را در رمان سینما فراتر ازهمه آثار قبلی او می بینیم و دست آورد جدید او را جدی تر از آن می یابیم که بتوان به آسانی از سر آن گذشت.
رمان سینما اگرچه حادثه غیرمنتظره ای در رمان امروز ایران نیست،اما آنقدرفرازمندوشاخص است که می تواند درمقابله باامثال و اقران خود وانگشت شماررمان هایی که درسال های اخیر چاپ شده است فراتر بایستد وببالد و آوازه در افکندکه چیزی بر حیثیت رمان فارسی افزوده است.این امتیازالبته نه در فرم وشکل ساختاری اثر جدید طیاری،که در مضمون وخلق لحظات ناب یک زندگی، در شکل داستانی نیز، قابل تأمل است.

طیاری در رمان سینما نه تنها به ورزش هنری پرداخته است که با بازی زبانی در سراسر رمان، ذهن و زبان را در یک کلیت پرداخت شده پیچیده و با فرا روی ازسطح زبان،خود را درهیأت صورتگری چیره دست به درونه داستان شانده، تا با ایجاد تناسب در فضاهای گوناگون اثر،داستان او به آفرینشی خلاقه بدل شود.

طیاری زبان عامیانه و ادبی، هردو را می شناسد. آن چه که تاکنون از او خوانده ایم از شعر و داستان و نمایش نامه بر می آید که او را نمی توان در جایی متوقف دید. از طرح داستان خانه فلزی (۱۳۴۱)، تا رمان سینما (۱۳۸۳) سمفونی هماهنگی را در ارکستر بزرگ زبان نواخته است. زبان او شیک، اما غیر اشرافی است. شاعرانه است اما معانی – بیانی نیست.حتی گاهی به افراط در نوعی ناتورالیسم زبانی می رسد، و این به اقتضای جهان بینی ژرف ساخت اثر او و درک روان شناسی آدم هایی است که نویسنده آفریده است.حتی او سعی می کند که زبانی منطبق با ذهنیت آدم ها درست کند و از همین جا ست که در رمان سینما، نقش پذیری زبان مشخص می شود. نویسنده به درون شخصیت ها راه می جوید اما راجع به آن ها مثل بالای گود قلم فرسایی نمی کند.حتی وقتی زبان او در لمپنیسمی به اقتضای موقعیت شخصیت داستان درگیر می شود، کشمکش نثر به طرف ضرباهنگی است که در پاره ای دیالوگ ها وجه ادبیمسلطی دارد.

طیاری به عنوان نویسنده در حاشیه رمانش هم نیست، اما سنگینی حضور شخصیت اصلی را که ازکودکی تا کهولت باخودش دارد بطور غیرمستقیم می توان در اثر او یافت.خرده روایت ها و تداعی حوادث در هر بخش داستان، روایت زندگی خود اوست که اگرچه نویسنده سعی کرده است خطی و مستقیم نباشد، اما گاهی توالی چند حادثه و روایت که به ناگزیر هستی هر یک مکمل هستی آن دیگری است،خواننده را آسان یاب می کند، هر چند که از قاطعیت هنری داستان نمی کاهد.

طیاری برای رویکرد بیشتر مخاطبش به خصوصیت معنایی وشکلی اثرش او را از منظر احساسی، درگیر موقعیت های عاطفی متعدد می کند. ضربآهنگ زبان او و طنطنه تعابیر و فاکت های ذهنی، به طور یکجا و دربست خواننده را به دنبال خود می شد و کاری می کند که روایت داستانی او مثل جریانی سیال وغیرمستقیم در ذهن بنشیندو این همه در شرایطی است که همه چیز در رمان سینما با دنیای واقعی آدم ها آمیخته است وموقعیت ها با وجود اغراق شدگی، طبیعی می نماید.

طیاری در رمان سینما ضمن پرهیز از سنگینی ذهنیت های غیر داستانی، کمترین موقعیت فلسفیرا در داستانش خلق نمی کند اما درمقابل به ادبیتی از نوع شهری دراین رمان به گستردگی دست می زند و سبب می شود که پاکیزگی و صیقل خوردگی در نثر او به نوعی وسواس در عبارت پردازی برسد. این نثر ورزیافته، موجد داستانی شده است که تجربه سال های متمادی خواندن و نوشتن طیاری پشتوانه آن است.

در رمان سینما،گاهی به خلاقیت های کنایی کم مانندی برمی خوریم که هزارتوی زیباییِ نهفته در آن، خواننده را درگیر ذهنیتی شاد و نوپدید می کند.این داده های زبانی و حتی اجتماعی در رمانِ طیاری آنقدر زیاد است که برشمردن آن ها مطالعه چند باره همه حجم دویست صفحه ای کتاب را طلب می کند، چرا که با طی هر بخش از کتاب، ضمن گذشتن از اوج های زبانی، سویه ای نو از پرداخت داستانی شکل می گیرد که مخاطب به طرف گره افکنیِ بیشتر داستان کشیده می شود و درنهایت به مرحله ای می رسد که با وجود پایان داستان، ناگزیر از سفید خوانی است.

طیاری در رمان سینما، از سه معشوقه خیالی سخن می گوید که بازتابی در چهره همسر راوی دارند – هر سه با یک نام، اما نشان های متفاوت – حذف هیچ کدام از این سه معشوق در جریان داستان آسان نیست و همین ماجرا “موجب اخلال در رابطه و تشدید بحران در زندگی زناشوییِ راوی با همسرش می شود ” و “صدای معشوقه ها – سه مهسا – را در بزنگاه های رمان در می آورد ” نکته اینجاست که: “ نام همسر راوی نیز انگار مه سا است! ”

در این روایت “ که طیفی منشور و کریستال دارد، رد پای مهسا ها را برای یافتن مهسای اصلی درحالی می جوییم که تراکم ابرِ یادمان های گمشده، مجال دیدن او را به ما نمی دهد”۱و راوی نیز نمبی داند که مهسای اصلی کیست و چگونه باید همسرش را از میان سه مهسای دیگر بشناسدو در این پیچیدگی داستانی وسازه های مترتب بر آن است که با همه سبک دستی زبان، خواننده بطور زیرپوستی به تکاپوی ذهنی کشیده می شود و روایت زندگی خود را جستجو می کند. این شگرد داستانی در رمان سینما، یادآور قول لوکاج است که “ ادبیات صرفا یاورِ واقعیت است. هرچند یاوری بس مهم باشد، آنچه اساسی و تعیین کننده باقی می ماند باز همان غنای خود زندگی است و اشتیاق جذب و بازآفرینی پدیده های زندگی در تمامیت آن ها.” ۲

* * *

همان طور که هیچ اثر هنری برجسته ای خلق الساعه آفریده نمی شود و پس زمینه تولید آن را نمی توان نادیده گرفت، “رمان سینما ”ی طیاری نیز بی شک سال ها در لابیرنتِ ذهن او پرورده شده و نویسنده، با آن زندگی کرده است و این همه حاصل کار او، اثری است که می تواند جای خالی (نیمه غایب)۳ رمان نانوشتهء امروز ما را پر کند.

————-
پی نوشت ها و توضیحات:
۱- گفتگوی طیاری در کتاب هفته / شنبه ۲۵ تیر ۸۴
۲ – پژوهشی در رئالیسم اروپایی، ترجمه اکبر افسری. ص ۷ چاپ ۱۳۷۳
۳ – از نقدی بر رمان نیمه غایب –نوشته حسین سناپور، در گیله وا ( ویژه هنر و ادبیات ) به همین قلم.

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید