اردیبهشت ۲۱
آیین دلبری
آمد نشست کناری و با ما به ناز بود
بیراه عشقٍ او چه راهی دراز بود
روشن چه میکنی تو یکی شمع پای او
آنجا که او همه رمزش به راز بود
آیین دلبری همه دل بردن است و بس
در عشق هر آن که باخت دل، بینیاز بود.
وقتی اذان صبح به نامت نمیزنند
گلدستهها نگویند چه وقت نماز بود!
عشاق در عبادت خود بینظر نیاند
هر سایه نه که به دیوار لنگش دراز بود!
ما کولبار عشق به ایثار بردهایم
یادش به دل سپردن چه پر سوز و ساز بود.
آه آن غبار که رُفتهایم از پشت پای او
برما دگر مگیر خرده، بختش که باز بود!
محمود طیاری
رشت . مرداد ۹۷