اردیبهشت ۲۱

راه بندان

دست من بر آتشی ست آخر به دامان می‌رسد
کس نمی‌گوید که کارم کی به سامان می‌رسد
هرکجا او می‌رود چشمم به رد پای اوست
نه که دست من به او، نه ره به پایان می‌رسد
او به بیراهه مرا با خود به هرجا می‌برد
آفرین بر او اگر جانی به جانان می‌رسد.
گر چه زلفش این زمان زنجیر برپای من است
راه گر بندد به من، کارم به حرمان می‌رسد
هر که داند عاشقی، راه بیابان پیش روست
دست تو کی نسیه بر چاه زنخدان می‌رسد!
سازوکار عشق را رندان به زهدان بسته‌اند
نازکای هر لبی آخر به دندان می‌رسد
هر زلیخایی یکی یوسف به چاه عشق داشت
خرده بر زلفش مگیر، او خود پریشان می‌رسد
طعنه برما هر که می زد، با جنون بیگانه بود!
نه که با مجنون، لیلی هم به دوران می‌رسد!
محمود طیاری
رشت. دیماه ۹۶

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید