اسفند ۰۹

آخ…
آهسته‌،
پرستار!

مثلِ‌حیاطِ ‌خلوتِ‌بیمارستان
با ُبرجِ‌آبِ‌قدیمی
پله و انبار


سرنسخه‌های‌باطله
کپسول
طشتکِ ادرار


یار و دیار و زن
دلتنگی‌ی ‌ُسرنگ‌های‌خالی و-
سر‌سوزن !


مثل‌زمانٍِ‌جنگ
رقصی‌میانه‌ی‌میدان
با تفنگ…


باند،
باند، باند…
و قالبِ ‌گچی‌ی دست و پایِ اره شده !


مثل‌جیوه‌ی دماسنج ،
به‌بالا
و قطره‌های‌‌ُسرمِ قندی، به‌پایین


مثل : “ آخ ، آهسته…
پرستار!”
و پنج سی‌سی‌لبخندِ ضدعفونی‌شده!

تیرماه ۱۳۷۰

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید