مرداد ۰۲

یادش با ما و، او در کنار باد.

حرف از شاملو است، شأن و شناخت او در هرچه. حضور‌ او به نظرم زلزله‌ای با تکانه‌های‌ شدید، در ادبیات ‌نویِ ‌ایران، به لحاظ شاخصیتِ ”زبان“ و جایگاه ِ”کلمه“بود.
او همه‌ی مرز‌ها را به هم زد و هنر ما را در هفت شکل متحول کرد. قفل زبان ما را با کلیدِ ترجمه‌هایش باز کرد:
لورکا زیباست اما با مته‌ی‌ الماسِِ نگاه شاملو. ”پابرهنه‌ها“ اجتماعی و ”دنِ آرام“ مردمی است،ا ما در پروسه‌ی دید و درکِ دیالکتیکِ شاملو. طغیان عاطفه را در موجِ شعر و زبان محاوره‌ای شاملو‌، با وامی از زبان‌ کوچه، بهتر می‌شود دید.

او چراغش در این‌ خانه می‌سوزد. در خانه‌ی زبان ما. چرب و چابک و پُر فروغ:
”پس مُتبرک باد
نام تو
و ما همچنان دوره می‌کنیم
شب را و
روز را و
هنوز را …!“
شاملو آفرینشگری ‌خلاق بود، با درک و احساسی‌ عمیق و کیمیا، همیشه عاشق و جوان و پویا، در شکارِ لحظه و جذبِ راز و زبانِ طبیعت، روحی مکنده داشت.
شاملو زبانش را به هرچه می‌زد، شعر می‌شد؛ به شعر می‌زد، ناب می‌شد:
”برو ماه، ماه، ماه!
سپیدیِ‌ آهاری‌ام را،
مچاله می‌کنی!“

و باز:
”بر آب غرناطه، اما …
تنها آه است، که
پارو می‌کشد!“
(لورکا به روایت شاملو)

و چه بی‌نیاز، که جایی را خیال‌ نداشت فقط برای‌ خودش بگیرد.
برای همین، اسمش کنار ”منوچهر شفیانی“ هم در می‌آید. زنده یاد ”بیژن‌کلکی“ هم در جوانی.
و توی‌ شب‌های‌ شعرِ‌‌ خوشه، که عطرِِ شعرِ خشم را، با آوازِ ‌دروگران درآمیخت؛ و شاعران را منزلتِ آن‌ است!
یادش با ما و او در کنار باد.

مردانی تندیس -سوار (قهرمان تا نویسنده:بهار ۸۸)

نوشته شده توسط admin


یک نظر برای “در شأن و شناخت شاملو”

  1. مانیا گفت:

    دوست داشتم چیزی بلد بودم که این جا می نوشتم ، برای این پست و برای شاملو …اما چیزی که دلم را راضی کند برای پستی “در شان و شناخت شاملو” نمی یابم

نظر بدهید