نقدِ
پرویز حسینی
به «رمان سینما»ی محمود طیاری
رویا پرستی آرمانی؛ زیستن در اکنون ابدی
رمان، زندگی است. زندگی همچون فیلمی است که در تاریکخانهی ذهن آدمی پیوسته باز خوانی می شود ؛با بازبینیِ پلان به پلان تصویرهای از یاد رفته،هرلحظه زندگانی دکوپاژ تازهای به خود می بیند و برداشت های تازه و کوتاه از سکانس های طولانی و غبارگرفته، فیلمنامهی نانوشته ای را موجب میشود برگرفته از رمانی که سرانجامی آشکار ندارد و بیننده نمیداند در پایان به اندوه میرسد یا به لبخند!
راوی رمان،حدیث نفس میکند.معشوقه های خیالی در تار عنکبوت ذهن او درهم می تنند و زن راوی که نام معشوقه ها را، راوی بر او نهاده و “ مهسا ” صدایش میکند، سرآخر در رؤیا به دست راوی از میان می رود، بیانگر تمی نهفته در هزارتوی رمان است. یعنی در لایههای زیرین ژرف ساخت رمان، پی می بریم که راوی شخصیتی ضد زن misogynistدارد. علی رغم این که مادرِ راوی با خاطرنشان کردن “ دو پیچ فرِ موی فرق ” سر او، معتقد است فرزندش دو بار ازدواج می کند. با درهم تنیدگیِ رؤیای چهار زن در لابیرنت زندگی و ذهن راوی، ما در می یابیم که در واقع “زن گریز” است، و این پارادوکسِ حضور چهار زن به موازات تنهاییِ گلادیاتوروار راوی، ما را به مفهوم پاراگراف آغازین بخش یکم و سطرهای پایانی بخش سی و دوم با طنین صدای زن راوی، می رساند که میان “ دو شیر ترس و اندوه ”، راوی باید “ تاج تنهایبی ” را برداشته و همچو تاج خار مسیح بر سر بگذارد.
“ رمان سینما ” با آنکه حدیث نفس است اما “ فردی ” عمل نمیکند و ما پا به پای راوی به کوچه های تاریخ و رخداد های اجتماعی – سیاسی، سرک می کشیم، با بازخوانی خاطرات “آق سالار ” آجودان رضاخان در دوره مشروطیت، و تماشای تصویرهای “سبزه میدان” تا “ صیقلان ” در دوره “جنگلی” ها،و تجاوز قزاقان روسی به خان و مان مردم شمال در زمان اشغال، وحتی به وسیله کاربرد زبان در طول رمان که با پرش های آن،به ویژگیهای دوره های متفاوت اجتمایی، پی می بریم وحتی به طور فرعی وغیرمستقیم با یادآوری حالات ظاهری و رفتاری راوی و شباهت آنها با شخصیتهای فیلمهای سینمایی که درچند دهه پیش، دغدغه های راوی بوده اند و به طور گذرا با ذکر نام آن فیلمها، راوی، حالات روحی خودش و اطرافیانش را باز مینمایاند، فیلمهای “ توت فرنگی های وحشی ”، “ اتوبوسی به نام هوس”، “ شکوه علفزار”، “ به راه خرابات در چوب تاک ”، “کنتس پابرهنه ” و اشاره ضمنی به گلادیاتور های “ اسپار تاکوس ” و “ بن هور ” و سقوط امپراتوری رم ” و …که اگر این فیلمهارا دیده باشیم (که نگارنده تقریبا همه را دیده است) بخوبی می توان رد پای شخصیتها و رخدادهای آنها را در آدم های“رمان سینما ” بازیافت ؛ و شاید گزینش نام رمان بی ارتباط با این نکته نباشد که طیاری، به شیطنت و زیرکی، آن را لو نمیدهد.
نکته ای که کشف آن برایم دلپذیر است “ رؤیا پرستی آرمانیِ ” راوی است.گویی او نمیخواهد به رخداد های واقعی، اعتنایی بکند و مایل است در جهان دست نیافتنیِ رؤیاهایش، زندگی کند تا خود خالق همه چیز باشد. هرگاه اراده کرد زنها را بکشد یا به آنها دست بیابد یا جایشان را و حتی نامهایشان را تغییر دهد و به میل خودش با آنها رفتار کند.کاری که در عالم واقع و“ عین”، قدرت آن را ندارد. و اینهمه بارِ روانشناختی به اثر می دهد. آدمی گاهی از جهان دلگیرِ “عین” به دنیای دلپذیر “ ذهن ” پناه میبرد تا از روزمرگی و مرگ در عین حیات، رهایی یابد و تن به زندگی کسالت بار ندهد.
به یاد جمله زیبایی از “ نووالیس ” می افتم که می گفت“ رؤیا ما را از یکنواختیهای زندگی نجات میدهد”، و بی تردید راوی “رمان سینما” یکی از ما هم میتواند باشد، زیرا که گریز از رنجهای بیرونی و فرو رفتن در امنیت خیال و خلوت درونی، در بسیاری موارد آرمان ما نیز هست.شاید به این دلیل طیاری نام مشخصی به راوی نمی دهد و شیوه روایتیِ اول شخص را برگزیده، تا بتواند ما را در این حدیث نفس شریک بکند و در این سینما نقشی هم به ما داده باشد. همین جا یادمان بیفتد به “زندگی سری والترمیتی ” اثر جیمز تربر، که در آن داستان “والترمیتی ” با اینکه در کنار همسرش است اما برای رهایی از دست او و غرولند هایش، به جهان تخیلات خویش مدام فرو میرود و در واقع من این جهان را عالم “ دن کیشوتی” نام مینهم، چون راوی در اتوپیای ساختهی ذهن خویش، پهلوان است اما اگر به عالم “ عین ” برگردد، دلقکی بیش به شمار نمیآید.
در “ رمان سینما ” برای راوی همه چیز رؤیایی و در حال رویش است. از نظرگاه زمان، او در“ زمان حال ابدی” یا بی زمانی زندگی میکند. همان سکون در عین حرکت motion in stotis و آرمانش این است که این“لحظه”و“ آن” برای او تا بینهایت امتداد بیابد.راوی درون گرا هم هست و به همین جهت به سادگی چهار مهسا را کنارِ هم می آورد، در خیال، و به شکار آنها می پردازد. هرچند که شکار نمیشوند و در حقیقت، راوی، خود شکارِ به دام افتاده است ، و همه اینها در زمانی شناور تبلور مییابد. راوی از همان کودکی زن های بیشماری در اطراف خود میبیند، حتا تولد خود را که بیان میکند،حضور قابله، ننه آقا، مادر به خوبی حس میشود و بعد در صحنههای دیگر،خاله خانم، انیس خانم، دختر قاسم خان، مهسا با تکثری چند گانه، عمه خانم، خانم مجد، زن و خواهر زنش “سیما ”، قمرخانم (خواهر انیس خانم )، خواهر راوی،که همه این زنها به نوعی مشکل دارند و در تکوین راوی و پاگشایی او از کودکی تا پیری نقش داشته اند. شاید از یک دیدگاه بتوان این زنان را به دو دسته“ لکاته” و “ اثیری ” تقسیم کرد. لکاته ها مثل سیما خانم و خانم مجد یا بچه سقط کردهاند یا رابطه نامشروع دارند و “اثیری” ها مانند مادرِ راوی و نیز “ مهسا ” که در تصاویر گذرا به هم شبیه می شوند:
“ وقتی روی مادر را می بوسیدم، بوی شکار نشده ی تن ِ مهسا را می داد. ” (ص ۱۰۵ سطر ۷)
راوی از مهسا که سخن میراند به او “ حریم ” خاص میدهد ، حریمی که خاص زنهای اثیری است. بدین ترتیب، با توجه به عناصری که گفتیم یعنی “ رؤیا پرستی آرمانی” ، “زیستن در زمان حال ابدی ”، “ درون گرایی” و “ حریم سازی” می توان حکم کرد که طیاری بانیِ نوعی رمانتیزم نو در ادبیات معاصر ما شده است. بنده با این نظر، که رمان را از ژانر پست مدرن بدانیم مخالفم؛ چون اولا همه عناصری را که درساخت رمان پست مدرن نقشی اساسی دارند،در ساز و کار این رمان نمی بینم و ثانیا اگر به طور سربسته این تعریف را بپذیریم که به هرآنچه ویژگی مدرن و قبل از آن را نداشته باشد پست مدرنیسم می گویند، به خوبی می توان عناصر رمانتیسمی را در “ رمان سینما ” مشاهده کرد. البته در اینجا طبیعت به شیوه رمانتیستهای قرن نوزدهمی، معبد نویسنده نیست اما، به ازای آن، پرداخت مدرن است. به همین خاطر طیاری را بانیِ سبک رمانتیزم نو قلمداد میکنم. البته ممکن است“ زن گریزی” و تلاش برای کشتنِ“ مهسا های خیالی” به نظر منتقدین با اصول رمانتیسم نخواند،اما نگارنده پیشاپیش گفتم که شیوهء پرداخت مدرنیته است، به همین جهت لفظ “ رمانتیزم نو ” را بکار بردم.
طیاری اگر چه دیر پای به میدان رمان گذاشته است، اما در مقام “ اولین رمان ”، برجسته و کم نظیر است. البته “ رمان سینما” کار نویسندهاش را به مراتب دشوار تر میکند چون سطح توقع خواننده را خیلی بالا میبرد. خودمانی تر بگویم نگارش چنین رمان حساب شده ای در شصت و شش سالگی، روی خیلی از عاریه نویسان جوان را کم میکند و بار دیگر به خاطرمان می آورد که دود از کنده بر میخیزد، اما در عین حال در من ترسی رو به فزونی میگذارد که مباد طیاری گمان کند که به خط پایان نزدیک میشود و دیگر نمیتواند رکورد بزند. هر چند شکستن رکورد “ رمان سینما ” دشوار به نظر میآید اما من در توانِ طیاری میبینم که باز هم با ترفندی تازه اهالی ادبیات را غافلگیر کند.
بی گمان من نخواستهام که همه ویژگی های رمان را باز گو کنم، چون در این نگاه شتابزده جای نمیگیرد. ویژگی هایی چون پرداخت منشوریِ کلمات که سایه روشن های زبان را جذاب میکند و بازی های زمان که به شکلی شناور، آیینِ تشرف تا رجعت راوی را از کودکی تا پیری به زیبایی به صحنه می آورد و فضا سازی های سنجیدهای که ما را به کوچه های گذشته میبرد و حتا طرح دل انگیز روی جلد،که آدمی را به غم غربت دچار می کند.
و اما نکته آخر، رمان میتوانست نام های دیگری بر خود داشته باشد. نام هایی چون “برباد رفته ”،“ از اینجا تا ابدیت ”، “ عشق چیز با شکوهی است ”، “ می خواهم زنده بمانم ”، “ لایم لایت ”، “ اشکها و لبخندها ”،.“ تنها در تاریکی ”، “ همچون یک آینه ”، “ستیز با سرنوشت ”، “ از عشق تا ابدیت ” و “داشتن و نداشتن”!