سجاد صاحبان زند
نگاهی به کتاب رمان سینما، نوشته محمود طیاری
نشر قطره/۱۳۸۳
« رمان سینما» را میتوان از دو جهت مورد بررسی قرار داد. اول آن روایتی است که کتاب را در بر میگیرد و دوم زبان و نثر ویژه آن است. البته بررسی هرکدام از این مقولهها، قطعا به ارزیابی واحدی از کتاب می انجامد و آنها را نمیتوان چندان از هم مجزا دانست؛ زبان به روایت منجر میشود و روایت به زبان.
این کتاب را میتوان روایتی نوستالژیک دانست. میانه مردی، در قالب دانای کل، گذشته خود را مینگارد.او روایت خود را از لحظه ی تولد مینویسد و ازهمین جاست که میتوان دانای کل بودن او را دریافت. بهطور قطع هیچ کس لحظه تولد خود را به یاد ندارد. هیچ کس نمیداند که پیش ازتولدش، قابله به اطرافیانش و مادرش چه گفته است. این اطلاعات را فقط میتوان از دیگران دریافت. راوی اما به کسی اشاره نمیکند.به هر رو او فراتر از زمان و مکان حرکت میکند و به این ترتیب، چندان عمل بی توجیهی انجام نمیدهد. راوی دانای کل، حتی میتواند پیش از تولد خود را نیز روایت کند.
به این ترتیب راوی از لحظه تولد، شروع به روایت میکند.اما پایان داستان، مرگ راوی نیست، که اتفاق خود « رمان سینما ست».« زنم پوزحندی زد و گفت:” داشتن سه تا مهسا، بهتر از داشتن یک قلب نیست؟» و قیچی باغبانی را جای آن سه نشاند. در بازپسین دم، فقط توانستم بگویم: کاش میدانستم تو کدامینی؟ و رمان سینما از دستم افتاد». و در نتیجه روایت تمام نمیشود و شروع آن خود میتواند ابتدای کتاب باشد.«رمان سینما» داستان مردی است که در حول و هوش جنگ دوم جهانی به دنیا میآید. کودکی او در همان دوران و باهمان ماجرایهای جنبی اشغال شمال ایران توسط روسها سپری می شود.او که تمام کودکیاش را با تردید گذرانده، در بزرگسالی نیز دچارهمان تردید همیشگیاش است. او همسرش را به قالب سه «مهسا» ی دیگر میبیند و همسرش نیز مهسا نام دارد.عاقبت وقتی از این تردید و دوگانگی میرهد، چیز دیگری دامن او را می گیرد. این تردید و دوگانگی زندگی اورا از ابتدا تا انتها در بر میگیرد . لحظهای که میخواهد به دنیا بیاید، گریه نمیکند تا آنکه نوک خروسی او را به گریه وامیدارد تا وارد جهان شود و وقتی به دنیا میآید، کودکیاش را با تفکرات بزرگسالانه و بزرگسالی اش را با تفکرات کودکی به سر میبرد.
اما نکته دومی که باید در باره « رمان سینما » به آن اشاره کرد، زبان و نثری است که طیاری برای نوشتن کتاب از آن بهره برده است.
زبان و نثر او هرگز آن چیزی نیست که آن را با عنوان زبان و نثر استاندارد میشناسیم. او لحن بخصوص خود را دارد و میکوشد که نثر « ویژه طیاری» را داشته باشد. این نثر از شروع کتاب خودنمایی میکند و تا آخر کتاب، به طور یکسان خود را حفظ میکند. جملههای طیاری اغلب بلندند و نحو استاندارد فارسی را به چالش میکشند: « سپیده دم، در بازی شطرنجی هوا، آنجا که بر بام خزه پوش سفال، سوزنی آسمان، با گل بتههای ابر ترمه میسوزد، من بر خشت میافتم.» او در این سطر به جای کلمه گرگ و میش، به بازی شطرنجی هوا اشاره میکند و همین نکتههاست که نوشته او را به شعر نزدیک میکند.
شنبه ۲۵ تیرماه ۸۴/ کتاب هفته