دی ۱۸

تعمیرگاه عشق

سردفتر ما را روی چال بُرد،
آچار‌ انداخت؛
تا یک مُهره‌ی بیست ساله را باز کند!

مهره‌ی ‌مار داشت زنم،
یا به گردنش خرمُهره بود؛
این راز همچنان سر به مُهر مانده‌است!

در‌ آن‌ ساعاتِ اول‌ِ صبح ،
درآمدِ یک‌ماه ‌ِمن و‌ حقوقِ مطبخی‌ی زنم
به ‌توی ‌لگنچه افتاد!

روغنِ ‌سیاهِ ‌طلاق جاری‌ شد
و زمانِ ‌ریلی
آغاز…

لگنِ پیش آب‌ِ سردفتر،
نعلین، ورنی‌ی‌ پاشنه بلند ِیک خانم
کنارِ‌کتانی‌ی زنم،
بر درگاه بود!
۷ شهریور ۷۲

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید