راه بندان!
دست من بر آتشیست آخر به دامان میرسد
کس نمیگوید که کارم کی به سامان میرسد
هر کجا او می رود چشمم به رد پای اوست
نه که دست من به او، نه ره به پایان میرسد
او به بیراهه مرا با خود به هرجا میبرد
آفرین بر او اگر جانی به جانان میرسد
گر چه زلفش این زمان زنجیر برپای من است
راه گر بندد به من، کارم به حرمان میرسد
هر که داند عاشقی، راه بیابان پیش روست
دست تو کی نسیه بر چاه زنخدان میرسد!
آبراهِ عشق را رندان چه آسان بستهاند
نازکای هر لبی آخر به دندان میرسد!
هر زلیخا را یکی یوسف به چاه عشق بود
خرده بر زلفش مگیر، او خود پریشان میرسد
طعنه برما هر که میزد، با جنون بیگانه بود!
نه که با مجنون، لیلی هم به دوران میرسد!
.محمود طیاری
رشت. چهارم دیماه ۹۶