این متن، نگاهِ اسطوره شکنی دارد بر تعریفِ مدرنی از هنرِ نمایش عروسکی؛ و اعتلاء بخشِ پیام و مفاهیمِ تنیده، افزون بر کشفِ معنای آن است؛ و تقدیم است:
به بهروز غریبپور که به هزار و یک زبان شهرزادی
راز این جهان خاموش، به ما مینمایاند.
بت و عروسک
عروسک در فضای ذهنی کودک، مخلوقی رام و زیباست؛ به همانگونه که بت در باورداشتِ جمعیِ بزرگ آدمیان، سنگواره تنی باجگیر و خراجگذار…
آدمی، که بینایی را، جز در خلاقیتی آشکار، با مهر خویش نمیجوید. درگریز از تاریکی، بت را شکست؛ اما عروسک را به خاطر معصومیت دوران کودکی، برای خود نگاه داشت. بدین گونه است که ما، در عاشقترین حالات و مدار و طیف روحی خود، بیشتر دوست میداریم ”کودک، عاقل مرد“یا ”مرد، سالاری“ باشیم.
در پرداختی اسطوره، سرداری توصیف میشود:
”شمشیر میبندد؟
نمیدانم، اما مسلح است!
نشان دارد؟
آری بر پشت و بر سینه
از نقره است؟
حاشا، از نقرهی داغ است!“
و در پرداختی، شعر گونهتر
”باران،
با سرانگشتانِ خیسِ شکوفه چیناش
به باغ میآید
حیاط خانه در خوابهای کودکیام
پر از عطر و شکوفه میشود
عروسان نارنج، آهسته میگریند
رگبار، در بوسهای غافلگیرانه، با هزاران شکوفه
به زیر چتر درخت نارنج میرود!“
این خوابهای کودکی را، تنها با معصومیت چشمهای عروسکی میشود دید.
باشد بتها را در جهان امروز بشکنیم؛ و در هرکجای آن، خانه و تماشاخانهها را، برای کودکمان پر از عروسک کنیم.
محمود طیاری
تهران- پانزدهم تیر ۱۳۸۶
مهر ۲۹