مهر ۲۹



شهر تیپا خورده ی سبزم ، کنار کوه ، بنشسته؛
باغ هایم باژگونه،
از عجایب، راه ها بسته…
مردمانم ‘مرده ، نانم خورده ، دردا دم فرو بسته
به کس آیا توانم گفت: نانم کو؟
آبم کو؟
حجابم کو؟
=
در شبی اینگونه، سر بر باد و ، بادی در…
ای غرائب بوم و بر
بومی بر ِ بام و، بو – می، بر!
خوابکم از چشم ، افتاده ؛ شگفتا ! گاوکم زاده…
زمین لرزیده؛
آیا ، کس تواند گفت به کس، دیده؟
– آهم کو؟
راهم کو؟
پناهم کو؟
=
گندمم بر خاک افتاده، چنگکم در باد بگشاده…
دهانم خشک، چشمم تر!
می توانی خفت آیا، در حصار خود ؟
می توانی جفت شد آیا؟
می توانی ‘برد، بار ِ خود؟
اسبم کو؟
بارم کو؟
برگ زیتونم، صابونم، انارم کو؟
=
رودباران!
با تو دارم گریه ، ایمن باش
باغ زیتونت ، به چشم دخترانت ، سبز…
سد ترک برداشت؛
آبش ارزانیت، به وقت کاشت!
رخشت کو؟
درفشت کو؟
ابر چشمت، ناز خشمت، آذرخشت کو؟

مهر ۱۳۶۹ محمود طیاری

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید