مهر ۱۵

چلچراغ جادو

یک نمایشگاه بزرگ اتومبیل
با پنجاه متر برِ اختصاصی، که قسمتی از آن
در جنگِ با پیاده رو، به غنیمت درآمده است!

چند شاخه گل ُرز،
میخک صورتی، و گلایل سفید
با نیمتاجِی از روبان سرخ، در زرورق

مرسدس زیبا
تاج عروس و تورِ سپید برسر
چهار بیوک در اسکورت کامل آن، به کنار!

آی آدمک،
پاهایت را بدزد
تو با کمربندِ عفتّ
از پلکانِ سرمایه بالا نتوانی رفت!

تابلوی نئون سراسری، در بازی نور
رنگ به رنگ و چشمک زن
شیشه‌های دودی میرال، با پاشنه‌ی نقره و-
بازوی واسطه‌ی گردان!

مارپیچِ  پله‌های سنگی
با کشاله‌ی مرمر، تا چلچراغ جادو
گلدانِ غولْ سنگی و گل‌های حاره‌ای
تا بالکن.

تلویزیون رنگی
گاو صندوق
تلفن.

آی آدمک
نگاهت را بدزد
تو با هزار داماد،
در حجله بدهکار عروس خواهی شد!

چنذ میز شیشه‌ای دودی
با مبلِ پوست مار
سرویس قهوه خوری، نقره
جا سوئیچی، طلا!

“شیراز…
–    روی خط!
گوشی …
–   اصفهان!

شایع ست، نه. بنزین … چی ، گران؟”

آی آدمک
گوش‌هایت را بدزد
تو در جنگِ سلیندر‌ها
بازنده‌ی نهایی خواهی بود!

مرسدس زیبا، تور سیاه عزا، بر سر
زیر چراغ های چشمک زن
در وسط
چهار بیوک در اسکورتِ کامل با آن
به کنار!

آی آدمک
دست هایت را بدزد
با تازه‌های روزنامه
شیشه‌ی اتومبیل قراضه‌ات را چرا پاک می‌کنی؟

بی بند و بست، قیمت شکست:
بنز و ب. ام . و و، گالانت و، آ. ئو. دی
خورده تو سرش، تا حدِ  آ. یو. دی!

آدمک
با هشدار من،
روزنامه می‌خواند.
پلیس با برگ جریمه از راه می‌رسد!

آدمک
در سرگیجه‌ای تند
تابلوی توقف ممنوع را
که مثل یک قارچ کنار ماشینش روییده می‌بیند!
خرداد ۶۶

نوشته شده توسط admin


نظر بدهید