چلچراغ جادو
یک نمایشگاه بزرگ اتومبیل
با پنجاه متر برِ اختصاصی، که قسمتی از آن
در جنگِ با پیاده رو، به غنیمت درآمده است!
–
چند شاخه گل ُرز،
میخک صورتی، و گلایل سفید
با نیمتاجِی از روبان سرخ، در زرورق
–
مرسدس زیبا
تاج عروس و تورِ سپید برسر
چهار بیوک در اسکورت کامل آن، به کنار!
–
آی آدمک،
پاهایت را بدزد
تو با کمربندِ عفتّ
از پلکانِ سرمایه بالا نتوانی رفت!
–
تابلوی نئون سراسری، در بازی نور
رنگ به رنگ و چشمک زن
شیشههای دودی میرال، با پاشنهی نقره و-
بازوی واسطهی گردان!
–
مارپیچِ پلههای سنگی
با کشالهی مرمر، تا چلچراغ جادو
گلدانِ غولْ سنگی و گلهای حارهای
تا بالکن.
–
تلویزیون رنگی
گاو صندوق
تلفن.
–
آی آدمک
نگاهت را بدزد
تو با هزار داماد،
در حجله بدهکار عروس خواهی شد!
–
چنذ میز شیشهای دودی
با مبلِ پوست مار
سرویس قهوه خوری، نقره
جا سوئیچی، طلا!
–
“شیراز…
– روی خط!
گوشی …
– اصفهان!
شایع ست، نه. بنزین … چی ، گران؟”
–
آی آدمک
گوشهایت را بدزد
تو در جنگِ سلیندرها
بازندهی نهایی خواهی بود!
–
مرسدس زیبا، تور سیاه عزا، بر سر
زیر چراغ های چشمک زن
در وسط
چهار بیوک در اسکورتِ کامل با آن
به کنار!
–
آی آدمک
دست هایت را بدزد
با تازههای روزنامه
شیشهی اتومبیل قراضهات را چرا پاک میکنی؟
–
بی بند و بست، قیمت شکست:
بنز و ب. ام . و و، گالانت و، آ. ئو. دی
خورده تو سرش، تا حدِ آ. یو. دی!
–
آدمک
با هشدار من،
روزنامه میخواند.
پلیس با برگ جریمه از راه میرسد!
–
آدمک
در سرگیجهای تند
تابلوی توقف ممنوع را
که مثل یک قارچ کنار ماشینش روییده میبیند!
خرداد ۶۶